امروز برای آخرین بار به خونه ی قبلی که ازسال پیش اونجا رو ترک کردیم و همونطوری دست نخورده مونده بود رفتم با فضایی خالی و درودیواری که هر اینچش 20 سال خاطره را یادم میآورد ،حساسیتم هم به دلیل خاک و گرد و غبار زیاد توی خونه بد جوری عود کرده بود و مدام عطسه میکردم ، تنها ، یک گوشه نشستم و یک نیم ساعتی به خاطرات ودورانی که خیلی سریع گذشت فکر کردم و چرخی در اتاق قبلیم زدم و با دیدن پوسترها یادم افتاد قرار بود از پارسال برگردم و پوسترهای اتاقو بکنم و بیارم اینجا که به کل یادم رفته بود ، بعدش گفتم بیخیال امروز بعد از ظهر که خونه رو قولنامه میکنن ، همینطوری یادگاری از طرف من به صاحب بعدی رو دیوار باشه
0 comments:
Post a Comment