Red Snow ...



اگه بگم به اندازه ی یک زمستان از این آهنگ شاهکار جی بی (کلد ورلد) آهنگساز گمنام آلمانی خاطره و حرف دارم دروغ نگفتم .
.


بهار آمد و زمستان است هنوز

تجربه ی چهار فصل در یک روز از مشخصات هوای مزخرف مشهده ، صبح هوا پاییزی و ظهر تابستان غروب بهاری و شب زمستانی از نوع چله ، دو هفتست سرمای شدیدی خوردمو دیروز اولین پینیسیلین 1200000عمرمو خوردم چون دیگه حوصله ی دارو خوردن رو نداشتم سال جدید هم میگن اومده اما من صرفا شنیده ام و شنیدن کی بود مانند دیدن

Sad Clown ...



من یک دلقکم ، از اون دلقکای غمگین که بعد از اجراش میشینه به گریه کردن چون هیچ کس حرفشو نمیفهمه ، از اون مدل دلقکایی که هر کی میبینتش فقط میخواد کمی بهش بخنده و باهاش خوش بگذرونه ، از اون دلقکایی که صحنه ی اجراشون با زندگیشون قاطی شده و هر دوست و رفیقی که پیدا میکنه صرفا میخواد کمی بهش بخنده وازش میخواد شیرینکاری کنه ، من یک دلقکم یک دلقک که تنها دوست جدیش تنهاییشه چون کسی به احساسات اون اهمیت نمیده چون اون یک دلقکه و فقط باید اون احساسات دیگرانو جریحه دار کنه، من یک دلقکم از اون دلقکایی که جرات نمیکنه با کسی جدی صحبت کنه چون همه فکر میکنن اون خوشحالترین آدم دنیاست و اگه بخواد جدی باشه همه اونو مسخره میکنند و دوباره میخندن ،من یک دلقکم ، یک دلقک غمگین

Nirvana ...




چند روز پیش داشتم از جلوی مغازه ای رد میشدم که کتابچه ای چشمم رو منحرف خودش کرد که روی اون نوشته شده بود "خورشید را بخراش" و عکس بزرگی از کرت کوبین خواننده ی گروه خارق العاده و کم عمر نیروانا انداخته بود درست یکی از بهترین عکسهای کرت که من عاشقشم و طرز نگاهش باهات حرف میزنه ... این کتابچه شامل متن و ترجمه ی لیریکهای آهنگها و بیوگرافی و مصاحبه های گروه و چند عکس و متن یادداشت خودکشی معروف او بود بعد از اینکه با شاتگان به اتاق زیر شیروانی منزل قدیمش رفت و دیگر بر نگشت بعلاوه دست خط خودش که همیشه اون دوبار دوستت دارم آخرش منو به سوال وا میداشت و فهمیدم یکی رو به فرانسیس دخترش و یکی رو هم به زنش کورتنی خطاب کرده بود

مشکل کتاب این بود که ترجمه ها افتضاح بودن و یکی از آهنگهای مورد علاقه ی من رو نداشت یعنی:

Scentless Apprentice

متن خود کشی کرت کوبین

ای بودا

از زبان یک ساده دل با تجربه که آشکارا به یک اخته و بچه غرغرو تبدیل شده صحبت می کنم. این یادداشت باید کاملا"راحت فهمیده شود. همه اخطارهایPunk-rock 101 طی این سالها از اولین آشنایی ام با اخلاقیاتی که همراه استقلال می آید و تحقیرهای جامعه شما ثابت شده است که صحیح است. مثلا"وقتی پشت صحنه هستیم و چراغ ها خاموش می شود و فریاد دیوانه وار جمعیت شروع می شود آن گونه که فردی مرکوری را تحت تاثیر قرار می داد بر من اثر نداشت به نظر می رسید که او از عشق و تحسین جمعیت لذت می برد لذتی که من کاملا" اجر می گذارم و به آن حسادت می کنم. حقیقت این است که من نمی توانم شما را تحمیق کنم هیچ کدام از شما را. این اصلا"برای شما یا خود من منصفانه نیست.بد ترین جنایتی که فکرش را می توانم بکنم این است که مردم را با جعل و وانمود کردن این که من صد در صد حال می کنم بچابم.

گاهی اوقات احساس می کنم باید بیش از اینکه از روی سن بایین بروم کارت خروج بزنم.من با تمام قوا سعی کردم که قدر بدانم(و خدایا این کار را کردم باور کنید کردم اما کافی نیست). به این واقعیت که من و ما بسیاری از مردم را تحت تاثیر قرار دادیم و سر گرم کردیم اجر می گذارم. من باید از آن دسته آدم های خود شیفته ای باشم که وقتی چیزی گذشته تازه قدرش را می دانند. بسیار حساس هستم و احتیاج دارم تقریبا"بی حس باشم تا دوباره آن اشتیاق را که در دوران کودکی داشتم باز یابم. در طول سه تور اخیر نسبت به مردمی که می شناختم و هواداران موسیقی مان قدردانی بهتری داشتم. اما هنوز نمی توانم از احساس یاس گناه و همدلی ای که نسبت به همه دارم عبور کنم. در همه ما جنبه های خوب وجود دارد و من فکر می کنم مردم را بسیار دوست دارم آنقدر زیاد که من را وحشتناک غمگین می کند. هی مرد! متولد برج حوت غمگین کوچولو حساس قدر نشناس! چرا لذت نمی بری؟؟ نمی دانم..!! همسری بسیار خوب دارم که از او بلند بروازی و همدلی تراوش می شود دختری که مرا بسیار به یاد آنچه خودم بودم ما اندازد. سرشار از عشق و لذت. هر کسی را که می بیند می بوسد چون همه خوبند و هیچ اسیبی به او نمی رسانند و این مرا به هراس می اندازد تا جایی که کنترل خود را از دست می دهم. نمی توانم این خیال را تحمل کنم که فرانسیس هم بینوا و خود ویرانگر و مرگ غلطانکی شبیه به انچه من شدم بشود.

دوران خوبی داشتم و من بسیار خوب و من خوشحال و مفتخرم. اما از سن هفت سالگی به کلی از تمام انسان ها متنفر شدم. تنها به این دلیل که به نظر می رسید برای مردم بسیار آسان است که ادامه بدهند و همدلی داشته باشند. فکر می کنم تنها به این دلیل که من مردم را دوست دارم و برای آنها احساس تاسف می کنم! برای نامه ها و توجه تان در طی این سالها از ته چاله سوزان و بیچان شکو خود تشکر می کنم.من دمدمی و ویری هستم دلبندم!دیگر هیچ شور و سودایی ندارم. بیاد داشته باشید که بهتر است به یکباره خاموش شد تا ذره ذره محو شد.! صلح-عشق-همدلی کرت کوبین فرانسیس و کرتنی من در محراب شما خواهم بود. کرتنی خواهش می کنم ادامه بده! به خاطر فرانسیس. برای زندگی اش که بدون من بسیار شادتر خواهد بود.

دوستت دارم!دوستت دارم


...درددل



اینها صرفا چرت و پرتهای یک دل گرفته است و هیچ گرایش سیاسی ندارد ،هیچ وقت دوست نداشتم وارد جبهه ی سیاسی ای بشم یا اینکه بخواهم نقد سیاسی بکنم ، کاری که دیگه در ایران مثل میوه و چای تو مهمونی ها و تاکسی و بغالی و چغالی و اتوبوس و ... مانند سلام و احوالپرسی روتین تر شده و دیگه بچه های کلاس اول دبستان هم برای خودشون یه پا منتقد و نظریه پرداز و ... اند . دیگه حالم از هر چی چپ و راسته به هم میخوره ، اون از فیس بوک که پا میشی میری ببینی چه خبره ، اگه طرفدار جناب آقای موسوی نباشی و آخرین اخبار جنبش سبز رو توی صفحت شیر نکنی انگار که قاتل بالفطره ای ، جنبش سبز و موسوی ای که به قول یک بنده خدایی اگه جناب آقای کروبی یک روز زودتر رنگ سبز رو انتخاب میکرد و این مچ بندهارو پخش میکرد مردم همه به او رای میدادند ، گروه دیگه رو هم کار ندارم چون اقداماتش کاملا واضحه که کجای کاره، بگذریم... برویم سراغ طرفداری از یک حزب و جبهه ی سیاسی که دیگه الان مردم خودشونو به خاطرش فداکردن ، مفهوم جنبش سبز چیه ؟ جنبشی که از جناب آقای موسوی شروع میشه تا رفسنجانی و کروبی تا پسر شاه و و اخیرن مجاهدین و چریکهای توده و حزب کمونیست کارگری تا خود خدا و از هر جنبنده ی بد و خوبی گرفته صرفا حمایت میکنند چه خواسته ، چه ناخواسته(اینو گفتم که فکر نکنین اینها خوبهاشون طرفدار جنبش سبزن بدهاشون خودشونو چسبوندن ، بخوای نخوای انقلاب بشه یکی از این گروهها چیره میشه و دیگه وقتی چیره شد تمومه ، تز آنتی تز و دوباره آنتی تز معروف) باز 30 سال دیگه شعار مردم میشه مرگ بر جنبش سبز و مرگ ودرد دیگه و دوباره سیکل ناقص . چند روز پیش هم باز تو دانشگاه انتخابات انجمن اسلامی وبسیج بود که صرفا باید به حال خودمون میخندیدیم که اینطوری به جون هم افتادیم ، هر نماینده ای که حرفی میخواست بزنه سریعا از طرف جبهه ی مقابلش سرکوب و به مسخره گرفته میشد به بهانه های مختلف و مغلته میکردند فرقی نمیکرد برای من که چه گروهی بودن مهم این بود همه ی نماینده ها آمده بودند نه برای اصلاح نه برای پیشرفت نه برای بهبود وضع کنونی سیاسی دانشگاه و به تعمیم دانشگاههای دیگه صرفا آمده بودند که حزب مقابلش که خلاف طرز فکر اون بود نباشد به هر قیمت که شده حتی فکر نکرده بودند که اگر نباشه پس چی باشه ؟ اگه تو فقط باشی پس چه فرقی با یک دیکتاتور و فاشیست داری ؟، این همه بت سازی از یک شخص برای چی؟؟؟؟ چه تویی که خامنه ای رو مانند پیامبر اسلام بالا میبری و احمدی نژاد رو حقگیر مظلومان میدونی چه تویی که به خاطر خاتمی و موسوی جون میدی؟ وقتی کشوری که این قدر محدود است چه نیازی به بازی های حزبی چه نیازی به دم از آزادی زدن ، همون بهتر نباشه این دست چپ و راستی که تا آخر عمرت در حال شکستن و قطع یکدیگرند به جای اینکه در فکر همزیستی مسالمت آمیز باشند همون بهتر قطع باشند ، تا کی بسیجی از دیدن غیر بسیجی وبر عکس به انزجار بیاد ؟ لااقل میتونیم شرایط رو برای فعالیت دوگروه باز کنیم که هر جبهه ای با هر خط مشی فکری خودشو نشون بده و یک انسان بیطرف هر چند حزب که هست رو ببینه و تحقیق کنه و خودش انتخاب کنه انیجاست که رقابت به وجود میاد تا اینکه همه جارو به کارزار تبدیل کنیم و با چشم و گوش بسته به هم سنگ پرت کنیم و حتی نخوایم از سنگر ها مون بیرون بیایم ببینیم طرف مقابلمون کیه کاری از پیش نمیره جز اینکه همون کسی که امروز از او طرفداری میکنیم روزی بر علیه او قیام میکنیم و اگر پیروز هم بشی خود همانند حاکم قبل میشی و سرنوشت قبلیها برای تو هم اتفاق خواهد افتاد . این حرفها و کارها برای کشور ما خیلی زوده، پس همون بهتر بشینیم ببینیم رای ما رو کی دزدید:دی...

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers