Gray City...


امروز ساعت 7:20 که پامو از در خونه برای رفتن به دانشگاه گذاشتم بیرون احساس کردم مردمک چشمام بدجوری دارن با سرعت ریز میشن طوری که چشمام درد گرفت یک لحظه چشامو بستم و باز کردم تا درست شد ، هوای بیرنگو دادم داخل و شروع کردم به راه رفتن همه ی شهر به نظرم خاکستری میرسه .هیچی رنگ خودشو نداشت یا اگه هم داشت بر اثر اصطکاک کمرنگ شده بود. همه چی به نظرم اینطوری میرسید . یک مشت آدم احمق میدیدم. یکی از یکی احمق تر تو هم میلولیدن و منتظر بودن ببینن کجا گاف میده رفیقش که زیرشو خالی کنن . رفیق اصلا معنا نداره ، تو همین گیرو دار تو تاکسی نشسته بودم و داشتم بیرونو نگاه می کردم واز منظره های خاکستری شهر ذلت میبردم ، واژه ی ذلت هم باید برای اینجا تعریف بشه . که یهو یک جوونی با سرو وضع روغنی و کثیف با چشمایی که به زور باز نگه داشته بود چسبید به پنجره ی تاکسی و تلو تلو خوران خودشو از اون جدا کرد و پس از یک چند بار پس و پیش رفتن بالاخره از اون خیابون لعنتی رد شد و از پله های مترو رفت پایین نمیدونم شایدم یک چند تا معلق هم اونجا زده باشه ولی از دیدم خارج شد به خودم گفتم خدایا تا کجا میخوایم پیش بریم ...تا کجا ؟

راننده هم با دیدن طرف یک خنده ای کرد و چند تا لیچار بار طرف کرد و به محض اینکه چراغ سبز شد زد دنده یک و گازشو گرفت و رفت . نمیدونستم چی بگم فقط سرمو اندختم پایین و پشت گردنمو خاروندم .نمیدونشتم چه ها بگم

Better


دیروز یکی از سختترین روزهای زندگیم بود . دیشب که به کل خوابم نبرد ویک سره راجع به قضیه فک می کردم که چه اتفاقی میتونه براش بیفته . تااینکه امروز با خبر دکتر تقریبا نصف ماجرا حل شد ... تاببینیم چی میشه ولی خیلی الان احساس بهتری دارم .خدایا ممنونم ازت تنهام نذار...مثل همیشه که باهام بودی

My GOD ...


وختی خبرو شنیدم دست و پام سست شده و 100 کیلو وزنم سنگین تر شد .ناخداگاه خودمو روی صندلی رها کردم تا اینکه گفت : خودش چیزی نمیدونه ، مواظب باش بهش چیزی نگی. اینو که گفت یک لحظه خاطراتم جلوی چشام اومد. من تو این عوالم بودم که وقتی به خودم اومدم دیدم سریع از اونجا رفت . درو بستمو شروع کردم به گریه کردن . نمیخواستم اشکامو ببینه حالم به هم میخوره از احساس ضعف و ناله جلوی دیگران . در باز شد و سریع اشکامو پاک کردم . وای خودش بود عزیز ترین کسم تو زندگیم ، فرشته ی زمینی من . لبخند سردی بهم زد و کنارم نشست معلوم بود که به رفتارامون شک کرده بود . من خودمو تا جاییکه تونستم طبیعی جلوه دادم.

گفتم چیه؟ چیزی شده؟

گفت: نه فقط میترسم از مراحل سختی که احتمالا در انتظارمه.

اینو گفت و سرشو به زانوم چسبوند .اینجا بود که جیگرم آتیش گرفت کمرم شکست . از درون خورد شدم نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم بغزم شکست شروع کردم جلوش به گریه کردن ...خدایا خودت کمکش کن ...کمکم کن...بهترین کسمو ازم نگیر.... خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااایاااااااااااااااااا

Suffering


امروز اعصابم خیلی خورد بود مخصوصا روزای تعطیل که هیچ وخت میونه ی خوبی باهاش نداشتم.
اونقدر اعصابم خورد بود که حتی یک کلمه هم با کسی حرف نزدم . بعضی وقتها بعضیا توی بعضی مواقع یک حرفایی میزنن که لیاقتشون فقط سکوته ،حتی لیاقت جواب دادن هم ندارن فقط باید سکوت کنی و تنهاشون بذاری نمیدونم چرا دارم انقدر خودمو در گیر میسائلی می کنم که لیاقتشونو ندارن . حتی این انفجار درونی اما خفه باعث شد به علی هم جواب ندم و با اینکه تا چند روز دیگه داره برای همیشه برمیرگرده نیوزیلند ومیخواد این چند روزو با هم باشیم دوروزه که به کل جواب تلفونها شو نمی دم چون واقعا می خواستم
تنها باشم... خودمو خودم

ISM'S





امروز توکلاس باز صحبت از همون حرفای همیشگی راجع به مکتبهای مزخرف هزارگونه شده بود
مکتبهایی که نمی دونم چرا انقدر سرش بحثه .همشون هم وختی نگاه میکنی یک چیزشون ناقص بوده و همون باعث سقوط وشکستشون شده ، به خودم گفتم مگه انسان عاقل نیاز به پیروی از یک مکتب داره . مگه کسی که عقل داره از حرف کسی پیروی میکنه که همیشه یه جاییش میلنگه ، مگه انسان توانایی تشخیص نداره. دوباره یاد حرف یکی افتادم که می گفت : "تواین دنیا ترجیح میدی نابغه باشی یا کسی که در سایه ی نبوغ دیگران حرکت می کنه ؟" به نظر من که بحث کردن سر این موضوع خیلی احمقانست چون هر خری می تونه نکات مثبت مکتبهای مختلف چه سیاسی چه ادبی چه علمی و...رو یک جا جمع کنه و یک مکتب جدید برای خودش درست کنه ، دیگه نیازی به طرف داری هم نداری به همین سادگی...در کل بحث سر این مکاتب کار احمقانه ایست ، مکاتب ایدهئالیستی مزخرفی که همیشه با شکست روبرو بوده.

Will you Live or just simply exist


دوباره صداش تو گوشم میپیچه حالت سرد حرف زدنش با گوشیش آخرین باری که دیدمش مثل همیشه بعد از باشگاه بسکتبال روی نیمکت بود سیگاری تو دهنش بود وهر از چند گاهی دودی از لای لبش بیرون می داد و درهمون حال با گوشی همراهش صحبت میکرد .
برای بار هزارم از کنارش رد میشدم . دوباره چشام توچشاش افتاد یک نگاه به کوله پشتیم که با وجود توپ بسکتبال داشت میترکید انداخت و دوباره سرشو پایین انداخت و من و بچه ها هم از کنارش رد شدیم .

نمیدونم چرا این جمله تو ذهنم نقش بست.

Will you Live or just simply exist

بیخیال بابا شایدم اونم درست همین فکرو راجع به ما میکنه.

همه چیز نسبیه ...همه چی

King of Rap a.k.a Real Slim Shady


EMINEM

مارشال بروس مترز(سوم) ملقب به امينم در هفدهم اكتبر سال 1972 در خانواده اي فقير و در حوالي شهر كانزاس به دنيا آمد.در دوران تحصيل براي رفتن به مدرسه مجبور بود كه هر روز مسافت بين شهر كانزاس و منطقه ي مركزي ديترويت را با پاي پياده طي كند. مارشال دوازده ساله بود كه ببه همراه مادرش به حومه ي شرقي ديترويت نقل مكان كردند.

او مجبور بود كه هر دو يا سه ماه يك بار مدرسه ي خود را عوض كند و همين موضوع باعث شد كه او در ايجاد روابط دوستانه،تحصيل و داشتن آسايش ذهني با مشكلات متعددي مواجه شود.

امينم در دوران نوجواني با مشاهده ي هر نوع ظلم و ستم،تبعيض و بي عدالتي دچار خشم مي شد و شديداً آنها را محكوم مي كرد. او با اينكه سفيد پوست بود،اما رفتار بي رحمانه و نژادپرستانه ي مسئولان سيستم آموزشي با همكلاسيهاي سياهپوست او باعث شد كه از تحصيل و مدرسه بيزار شود. او از سن چهارده سلگي شيفته ي موسيقي رپ شد.درگيري و نزاع دانش آموزان در سالن ناهارخوري برايش از سويي هيجان انگيز و از سوي ديگر تجربه اي دردآور بود.

سرانجام تحصيل را رها كرد و به مدت چند سال با دستمزدي ناچيزحرفه هاي گوناگون مشغول به كار شد،

با اين وجود،از علاقه ي او نسبت به موسيقي ذره اي كاسته نشد.وي با تلاش فراوان و پشتكاري سخت کوشش کرد وسرانجام در سال 1995 توانست اولين آلبوم خود را با اسم بينهايت عرضه كند. اين آلبوم در همان ابتداي راه با شكست مواجه شد و مورد استقبال هواداران رپ قرار نگرفت. اين شكست باعث شد او كه دوران كودكي خود را در فقر و فلاكت و بي عدالتي گذرانده بود، محكمتر و استوار تر از هميشه در راه مبارزه براي رسيدن به قله ي موفقيت قدم بردارد. او كه ژيمناستي پر شرو شور بود به همراه نسخه اي از آلبوم ناكام خود در المپيك سال 1997 شركت كرد و در كمال ناباوري توانست در رقابتهاي (سبك آزاد) مقام دوم جهان را به خود اختصاص دهد. در همان هنگام با دكتر درِ آشنا شد كه اين آشنايي از امينم شد آخه بدبخت دكتر درِ هواي همه رپرارو داشت ولي من نفهميدم چرا اون ورشكست نشد Dr.dre به حمايت مالي

در اواخر سال 1999 آلبوم اسليم شيدي را روانه بازار كرد كه با استقبال گرم هواداران مواجه شد. در اين آلبوم اشعاري صريح نكته بينانه ومنضلات و ناملايمات زندگي ماشيني و بي روح روزانه را به طوفان انتقاد بست. آلبوم بعدي اش با نام مارشال مترز در تابستان سال 2000 ميلادي روانه بازار موسيقي شد كه هفته ي اول فروش خود با رقمي حدود دو ميليون نسخه،از نظر دت زمان فروش،بهترين آلبوم رپ شناخته شده است.دو سال پس از انتشار اين آلبوم شاهكار بعديش با عنوان نمايش امينم منتشر شد. انتقادات تندو نظرات موافق و مخالف درباره ي مضامين اشعار وي از جمله مسايل داغ و بحث انگيز رساته هاي تصويري و روزنامه هاست. بسياري از مردم از خود مي پرسند كه چرا اشعار امينم تا به اين حد بي پرده،رك،تند وتيزو پر از نفرت است؟

با نگاهي به دوران بلوغ و رشد او كه سرشار از ظلم و ستم و تبعيض بوده است، به اين حقيقت مي رسيم كه اين اشعار كوبنده از خاطرات دوران كودكي تا نو جواني او بر ذهن او سايه انداخته بودند سرچشمه گرفته اند. خود وي در اين باره مي گويد:من در مواجهه با احساسات گوناگون تنها نيستم. به عقيده ي من هر انساني چه سفيد چه سياه در زندگي خو با نا ملايمت و پليديهايي مواجه شده است.من كاري نمي كنم كه مردم و دوستانم را ناراحت كنم. بلكه چيزهايي كه به زبان مي آورم كه مردم را شوكه كرده و باعث مي شود كه آنها گوشه هاي پليد ذات خويش را ببينند.درضمن فیلمی به نام 8مایل هم بازی کرده که نشون میده در زمینه ی بازیگری کمی از هنر پیشه های بزرگ هالیوود نداره.

سپتامبر 2003:کار بر روی چهارمین آلبوم بلند

نوامبر2004:البوم چهارم"تکرار"


اگوست2005:اعلام این مسئله که برای مدتی کوتاه به خاطر خانواده اش کار نخواهد کرد.

است. The Re-up وGet the guns آخرین کارهای او آلبوم فوق اعاده ی

در انتها باید بگم رپ کلا خیلی وسیعه و زیر سبکاش هم که دیگه ازاون بدتر مثل برای نمونه :

West coast Rap,East coast Rap,Underground Hip Hop,Hardcore Rap,Old school Rap,Dirty South (crunk),Party Rap,Latin Rap,G-funk,…

Hip-Hop , MC

بالاخره بعد از اینکه از نشریه ی دانشگاه اومدم بیرون ، یک نفسی کشیدم. تا کی بشینی درباره ی اورکلاکینگ و سخت افزار و نرم افزار و مرگ افزار بنویسی که هیچ ربطی هم به رشتم نداره ، بعدشم بگن دیر شد زود شد مرگ شد درد شد بیخیال بابا راخت شدم ...
رو مینوشتم Hip-hop شاید اگه نمی اومدم بیرون برای صفحه ی فرهنگ و هنر تاریخچه ی

گرچه با نوشتن مقاله ی مرتضی راجع به شیطان پرستی فکر میکنم به اندازه ی کافی به ما تو دانشگاه بد بین شده باشن....شاید

Any way...


تاریخچه ی موسیقی HIP HOP , (RAP)

تاریخچه ی موسیقی هیپ هاپ ازاوایل دهه ی 70 میلادی شروع میشه . کسایی که چیزی از موسیقی سرشون میشه میدونن که این سبک گذشته ی غنی ای داره و ریشه های منشعب اون در چندین سبک دیگه فرو رفته و با اونا تلفیق شده . اگه یه نگاه به محله های پایین شهر نیویورک بندازیم جاییکه اکثر ساکنانشون لاتین و آفریقایی-آمریکایی هستن بندازیم میبینیم که تا چه حد این سبک بر رفتار و فرهنگ و لباس و حتی آداب معاشرت اونا تاثیر گذاشته .در اون دهه در موسیقی بدعت گذاری بزرگی رخ داد که اونم بوجود اومدن سبک جدید هیپ هاپ بود .و میتونم بگم دی جی های نیویورک این استایل جدیدو وارد کردن اونا به آهنگهای خاصی که میساختن با کمی های لایت کردن و دادن چند افکت کامپیوتری کوچک و گاهی هم اسکرچ های غیرقابل پیش بینی موزیک روتین اون زمان رو تکونی دادن و در پشت دستگاههای خود درون کلابها و دیسکو ها غوغایی به پا کرده بودند و روزانه جمعیت بیشتری رو دور خودشون جمع کرده بودند و اون دیجی ای موفق بود که میتونست افراد زیادتری رو دور خودش جمع کنه. و هر چه دی جی ها مشهور و مشهورتر میشدن به همون میزان سبک جدید هم مشهورتر میشد.

بوجود اومد و برای خودش طرفدارای خاص خودشو پیدا کرد.MCهمچنین در پی این حوادث بود که

وخود این حرکات عجیب و غریب هم ابزاری شد برای اینکه رپر ها و دی جی ها محبوبتر بشن و مردم بیشتری رو دور خودشون درکلابها جمع کنن .

بدون شک استایل رپ یا هیپ هاپ با همین کارهای کوچیک دی جی ها و امسی کارها شکل گرفت و کم کم پیشرفت کرد.

یا هنر دیوار نویسی که در اصل برای نشان دادن اعتراض نسبت به دولت و اشتباهات آنها بود Graffiti

در این دهه به انحراف کشیده شد و به ابزاری برای طرفداران رپر ها و دی جی ها تبدیل شدو برای همین هم از اون دهه تا الان دیوارهای شهر نیویورک بخصوص راهروها و محل عبور قطارهای شهری پر شد از انواع و اقسام نقاشی ها و اسامی گروه و خواننده های مختلف هیپ هاپ و رپ.

یکی از بزرگان هنر وال آرت یا همون دیوارنویسیه و لی نمیتونمMarc Ecko

بیشتر از این دربارش تو ضیح بدم .:دی

جالبه که بگم تا سال 1990 با تبلیغات گسترده ای که از این سبک موسیقی شد نه تنها در آمریکا بلکه در جهان طرفداران خاص خودشو پیدا کرد.

زیر سبک جدیدی بود که در دهه ی 90 میلادی شکل گرفت و آوازه اش همانند طوفان کلGangsta Rap

آمریکا رو در برگرفت . ترانه های خشن و جدل آمیز با تمرکزی که روی مسائل جنسی و مواد مخدر داشت تونست قشر بزرگی از جوانانو طرفدار خودش بکنه در همین موقع بود که این سبک دچار فساد شد و قاچاقچیان مواد مخدر پا به عرصه ی هنر گذاشتند یا به هر نحو خوانندگان این سبکو ساپورت مالی و... می کردند و به دلیل خرج ها و سرمایه گذاری های آنچنانی ای که برای این زیر سبک شد علاوه بر اینکه خوانندگان این زیر سبک پولدار شدند به سرعت سرسام آوری این سبک در بین جهانیان مشهور شد و ترانه های رپرها از کرکری ها و از رپرهای بزرگ این سبک به شکل 2pacمسخره کردنهای یکدیگر به تهدیدهای جدی تبدیل شد تا جاییکه

فجیعی با چاقو کشته شد.مفاهیم ترانه های رپ طیف بسیار بزرگی رو شامل میشه مثل داستان زندگی ، رویدادهای مهم زندگی،عشق،مشکلات اجتماعی،اعتراض و... وکسی نمیتونه حدی برای اون تعیین کنه. آهنگهای رپ معمولا از سمپل های بسار ساده درست شدند با اندکی افکت وکه ریتمی کوتاه ولی تکراری دارند واین به استعداد رپر بستگی داره که چطوربتونه ترانه هاشو با آهنگ تنظیم کنه.

Life is too short



Some of the Best Moments in Life:
* To fall in love.


* To laugh until it hurts your stomach.

* To find mails by the thousands when you return from a vacation.

* To go for a vacation to some pretty place.

* To listen to your favorite song in the radio.

* To go to bed and to listen while it rains outside.

* To leave the! Shower and find that the towel is warm.

* To clear your last exam.

* To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.

* To find money in a pant that you haven't used since last year .

* To laugh at yourself looking at mirror, making faces. :)))

* Calls at midnight that last for hours. :))

* To laugh without a reason.

* To accidentally hear somebody say something good about you.

* To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.

* To hear a song that makes you remember a special person.

* To be part of a team.

* To watch the sunset from the hill top.

* To make new friends.

* To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.

* To pass time with your best friends.

* To see people that you like, feeling happy.

* To use a sweater of the person that you like and find that it still smells of their perfume.


*
See an old friend again and to feel that the things have not changed.

* To take an evening walk along the beach.

* To have somebody tell you that he/she loves you.

* To laugh .......laugh. .......and laugh ...... remembering stupid things done with stupid friends.

These are the best moments of life....

Let us learn to cherish them.

Immortal


آدمک آخر دنیاست
بخند
آدمک مرگ همینجاست
بخند
دست خطی که تورا عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست
بخند
آدمک مست نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است
بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند...


Restless


اینجا همون خلوتگه خودم و خودمه مث غار حرا برای محمد مث چاه آب و نخلستان برای علی با این تفاوت که درست خلوتگه من کنار یه ساحل استواییه با آب زلال و یک جزیره ی کوچک پشت سرم ...تنهای تنها... همین

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers