باران تابستونی...


رنگین کمون دیروز از پنجره ی آشپزخونه

امضا...



گفتم : اگر خدا واقعا وجود دارد ، در بازی قایم موشک با آفریده هایش بسیار هوشمند است.

پدر با صدای بلند خندید ، اما میدانستم که دربست با من موافق است.گفت:شاید پس از دیدن آنچه خلق کرده ، ترسیده وازهمه چیز دوری گزیدهاست.میدانی، به آسانی نمیتوان گفت که از میان خداوآدم،کدامیک بیشتر ترسیده اند. به گمان من ، چنین عمل آفرینشی هر دوطرف را میترساند .البته قبول دارم که او پیش از آنکه برود میتوانست دست کم پای شاهکارش را امضا کند،به آسانی میتوانست نام خود را در یک دره یا جای دیگری حک کند

قطعه ای از کتاب راز فال ورق.

...گیر

من : چیه مامان چیزی شده؟

مامان: ناراحتم از همه چی.

من: چی شده مگه ؟

مامان: از دست تو و دوستات و رفت و آمدات ...

من:بیخیال جون ما دوباره شروع نکن...

مامان : نه جدی میگم الان که مثلا برگشتی خونه چرا چشات این شکلی شده ؟ فکر میکنم میری با دوستات حشیش میکشی

من:....؟


چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers