تنهایی

از دیروز صبح منو تنها گذاشته اند و رفته اند .
میگم :کجایین؟
میگن: تو راه شاهرود
میگم: کی ؟ چرا ؟ برای چی ؟
میگن: یک دفعه گی شد. صبح بیدارت کردیم تو که گفتی نه ، من نمیام که... حالا چی شده ؟ نظرت عوض شد؟دیگه نمیتونیم برگردیم !
ناهار و شام هم دیگه یک چیزی درست کن بخور ، کاری نداری خداحافظ .


من اصلا یادم نمیاد بیدار شده باشم .چه برسه به اینکه گفته باشم نمیام و شما برین ، عجب....

4 comments:

پریا July 13, 2009 at 11:22 PM  

کلا پیچانده شدن حس خوبیست...تنهایی حالش را ببر.

Ali July 13, 2009 at 11:36 PM  

پیچانده شدن احساس خوبیست ؟ مطمئنی؟

مصطفي July 14, 2009 at 12:25 AM  

چي بگم علي جون! آدما پيچيده ان! پريا خانوم هم راست ميگه. پيچانده شدن احساس خوبيست! من كه باهاش حال ميكنم. تنهايي بمون خونه صفا سيتي فشفشه
موفق باشي

Ali July 14, 2009 at 10:20 AM  

صفاسیتی تنهایی که نمیشه ، گرچه از صبح تا شب پیش دوستامم این روزا :دی

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers