Posted by
Ali
Sunday, June 21, 2009
توی این زندگی که داریم ، با افرادیا صحنه هایی آشنا میشیم که به محض دیدنشون انگار سالهای ساله که میشناسیمشون ، حتی تا یه مدتی به خودت میگی اینو بالاخره من یه جایی دیدم توی مهمونی ، یا عروسی یا عزاداری فلان مسافرت تو فلان جا حتی احساس می کنی مدتی باهاش زندگی کردی ولی هر کار میکنی یادت نمیاد ، یک کم که میگذره برات عادی میشه بیخیال گشتن و این حرفا میشی ولی باز با دیدنش همون احساس بهت دست میده بازم میگی به هر حال یک رابطه ای بین من این منظره یا این شخص بوده ولی بازم به بن بست می رسی و دوست داری سرتو بزنی تو دیوار . خیلی حس بدیه که بشناسی اما نشناسی
2 comments:
حالا اینی که گفتی خوبه !!؟ به یکی می رسی که به اسم می شناسدت و خوش و بش گرمی می کنه و تو خجالت می کشی بپرسی که کیه !؟ و تازه بعد از اینکه رفت میمونی با همین سوال عجیب که کی بود و ... !؟!؟ و تا مرز جنون پیش میری و ... !!؟
امان از دست این غرور و خجالت ، واقعا راست می گی کاش اینطور نبود کاش دژاوو یک تعریف درست داشت
Post a Comment