Religions...


دین پژوهی


دین کیفیتی است که موجب نوعی زندگی می شود که یکپارچه بوده و اجزای آن تفکیک نشده است . " کریشنا مورتی "

این حرف از زبان کسی است که زمانی به او بدیدۀ یک قدیس نگاه شده است و برای تعالیم بزرگی در زندگی تعلیم دیده است ولی بدلایلی که مجال پرداختنش در اینجا نیست و باید به بیوگرافی های مختلفی از او مراجعه کرد ، از مکتب و مدرسه ای که به آنجا تعلق داشت و بنوعی مراد آنجا می توانست باشد رویگردان شده و با نگاهی متفاوت به دنیا و ارتباطات انسانی و عقاید و ... نگاه کرده است . او مشاهدات خود نسبت به مردم ، زندگی و ارتباطات آنها ، نقش سیاست و فرهنگ ، نقش تعالیم مذهبی و ... را بیان کرده و اعتقاد خاصی به دگرگونی نظام آموزشی و پرورشی دارد و در همین راستا اقدام به تاسیس مدارسی در سراسر جهان نموده و ... .

یکی از مباحث مهم در گفتار کریشنا مورتی پرداختن به مسئله دین و مذهب است . او زاده شده در سرزمین اعتقادات کهن و مذاهب هزار رنگ هندوستان است ، سرزمینی که اعتقادات و فرهنگ های رایجش برای خیلی از مردم دنیا شاید ناشناخته و غیر قابل هضم باشد ، سرزمینی با خدایان متفاوت و مردمی با ساختارهای فرهنگی کهنه و نو و بهم آمیخته . اگر بخواهیم در افکار کریشنا مورتی برای سوالات ذهنی خودمان دنبال جواب باشیم باید مسائل متعددی را در نظر بگیریم ، بهر حال بکارگیری عبارات و کلمات خاص در مورد دین می تواند ایجاد شبهات زیادی بکند ولی اگر به جریان اصلی نگاه او به زندگی برسیم خواهیم دید که گفتار او برای ما که صاحب اندیشه و دین متفاوت و نگاه متفاوت هستیم هیچگونه تعارضی بوجود نمی آورد و براحتی می توانیم از کنار همه حرفهای ریز و درشت و گاه ناهنجار ( برای عقیده نوعی خواننده ) ریشه و سازمان اصلی دیدگاه را پیدا کرده و چه بسا در میان آنهمه گفتار و مشاهدات که غالباً تکراری و خسته کننده بنظر می آیند جواب مناسبی برای سوال خود بیابیم .

مسئله دین ، دینداری ، دین مداری و شاخه های وابسته آن یکی از سوالات انسانی در قرون گذشته و اخیر و شاید بتوان گفت یکی از روزمره ترین مسائل زندگی می باشد . از کارمای مشیتی گرفته تا دارمای معیشتی و در سایر ادیان و فرهنگ ها با نام های مختلف یکی از سوالات اساسی انسانها دین و مذهب می باشد . مسایل معرفتی و روانشناسی و نیز مسایل مربوط به روانشناسی اجتماعی و یا جامعه شناسی انسانی باعث شده است تا با طرح سوالات متعدد سعی گردد تا به همه نیاز ها و سوالات انسانی پاسخ داده شود .

در مورد مباحث این چنینی لازم است که ابتدای بحث روشن شود ، بسیاری از سوالات طوری طرح می شوند تا تاکیدی باشند برای جوابی که در خود نهفته دارند !! و یا صرفاً گفتاری هستند برای تایید یک رفتار و برای آنکه گوینده قطعیت کافی برای آنچه می گوید ندارد در آخر گفتار با علامت سوالی آنرا به سوال تبدیل می نماید و اگر خوب نگاه شود با اینکه صورتی سوالی دارد ولی سوالی نیست که علاقه ای به دریافت پاسخ در ادامه داشته باشد !!

در اینجا بحث بر سر اینکه خدا هست یا نیست نداریم ، چرا که این بحث ها مربوط به فلسفه خداشناسی بوده و وارد مقولاتی می شود که در حوزه تخصصی من نیست و بحث تقریباً مربوط به بعد از قبول وجود خدا می باشد . پس تا اینجای بحث تکلیف کسانیکه اعتقادی به خدا ندارند با این گفتار معلوم می گردد و قطعاً در اینجا نسخه ای که بدرد آنها بخورد پیدا نخواهد شد . و اما در ادامه بحث تقسیم بندی به افرادی می رسیم که به خدا اعتقاد دارند و این یک اعتقاد شخصی است و امروزه یکی از نشانه های روشنفکری و در فرهنگ کشور ما و کشورهای اسلامی از نشانه های عرفان و تصوف بشمار می رفته و می رود ، خدای اینگونه افراد تعریف شخصی دارد و بعلت نسبی بودن جریان معرفتی و بهبود مستمر در اندیشه ها و برداشت ها و ... دارای یک تعریف نسبی می باشد ، خدایی عارفانه و شاعرانه ، همانند خدای مرد چوپان در شعر مولوی ، با همان مطلع معروف " دید موسی یک شبانی را به راه " ، البته جریان روشنفکری جدید این خدای شبانی را که ریشه در یک غفلت پاک دارد و در ادامه شعر با این ابیات که " ما زبان را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را " ستوده شده است و مورد اغماض الوهی قرار گرفته را برنتافته و دوست دارد این خدای شاعرانه و عارفانه را تبدیل به خدایی روانی و فوق بشری کرده و آنرا منطبق با شناخت و دانش خود بیان نماید . اصولاً بسیاری از افراد که دوست دارند در کنار زندگی آزاد و فارغ از قیود دینی به چنین بحث هایی دامن بزنند ، از اعتقاد خود به خدایی که خیلی شخصی است تعریف کرده و به این طریق خود را از هر گونه شبهه تعصب مغرضانه یا طرفدارانه تبرئه می نمایند !! ولی بدشان نمی آید سوالاتی در این مورد بکنند تا اگر جوابی در خور و مناسب اندیشه خود یافتند به نیمچه رضایتی برسند و اگر جواب برایشان درخور نبوده و هضمش مناسب آبشخور خیالشان نبود براحتی لایی کشیده و خود را به یکی از کوچه های معروف بزنند !!!

آیا کسانیکه بوجود خدا در زندگی ، در هر ابعادی ، اعتقاد دارند فردی دیندار بحساب می آیند !؟ مطمئناً جواب این سوال منفی خواهد بود . ولی اینکه انسانی مذهبی بشمار بیایند قابل تامل خواهد بود . کسانیکه ارتباطی یکطرفه با خدایشان دارند دارای یک مذهب هستند که یک طرف آن خوشان و طرف دیگر خود برترشان می باشد ! و رفتار و اخلاق و ... را بین هر دو صورت از خود و خود برترشان حل و فصل می کنند . این خود برتر می تواند یک اجتماع باشد و یک فرهنگ زیستی بزرگتر ، می تواند یک قانون دموکراتیک ، منتخب و رای گیری شده و حداکثری باشد ، و بالطبع می تواند دارای پاداش ها و مجازات های منطبق بر همان قانون و حل و فصل باشد .

یکی از دلایل و راههای دینداری ، پذیرش ارتباط دو طرفه با خدا می باشد . ارتباط دو طرفه با خدا داشتن ، مستلزم پذیرفتن و قبول کردن گزینه عدالت برای خداست ، چون اگر این گزینه وجود نداشته باشد این ارتباط نمی تواند صورت معقولی داشته باشد . مطمئناً ما کسی را نمی توانیم پیدا بکنیم که اعتقاد داشته باشد که همسنگ و هم اندازه خدا می باشد و خواهان نوعی ارتباط برابر و علی السویه باشد . پس اعتقاد به وجود عدالت است که می تواند ارتباطی را تعریف کند که یک ذره خود را دارای ارتباطی با آفتاب بداند ، " قطره دریاست اگر با دریاست " ، این عدالت است که می تواند حق بودن با هم یا جدا از هم را تعریف می کند وگرنه بدون وجود این گزینه ، " ورنه او قطره و دریا دریاست " .

مثلاً دزدی می تواند هم در یک جامعه دینی و هم در یک جامعه غیر دینی امری مذموم و بد باشد و یا کمک به همنوع در هر دو نگرش و جهان بینی می تواند امری خوب و پسندیده بحساب بیاید . دزدی در یک جامعه غیر دینی با تعاریفی که از حقوق اشخاص نسبت به اموال خود دارد می تواند امری مذموم باشد این امر در صورت وقوع و مشاهده قابل پیگیری است و در صورت عدم مشاهده از طرف مراجع تعریف شده قانونی و یا نبودن اسناد و مدارک کافی برای محکومیت در عین حالیکه از نظر وقوعی هست ، نیست تلقی شده و تبعات بعدی بهمراه ندارد. و در یک جامعه دینی همین تعریف از حقوق افراد نسبت به اموال خود در طیف دیگری اعلام شده و الزام رعایت آن خواسته می شود ، این خواستن از طرف ارتباط مقابل است که در صورت مشاهده به آن صورت مذموم و حکم برخورد داده و در صورت عدم مشاهده آن را یک گناه تلقی و در حساب بدهکاری منظور می نماید.

ارتباط دو طرفه داشتن نیازمند پذیرش مسئله ای بنام وسیله ارتباطی است ، این امر یا باید بسیار شخصی تلقی گردد و پذیرفته شود که هر کس دارای یک پل ارتباطی شخصی با خدا بنام الهام می باشد. و یا باید نسبت به نوعی ارتباط خدا با انسانها ، مسئله وحی ، ایمان و پذیرش داشت . که این امر در اصول دینی بعنوان پذیرش نبوت شناخته می شود . مطمئناً پذیرش هر انسان یک ارتباط با خدا منجر به تبعات ناگواری می گردد ، که از آن جمله می توان به تعدد خدایان اشاره کرد و اگر این امر را برای یک خدا در نظر بگیریم ، می تواند تکثر در آرا و سوءاستفاده و ... را بهمراه داشته باشد ( همان چیزی که امروزه در برداشت های مختلف در برخی مسایل در درون ادیان مشاهده می شود ) با این تفاوت که اولی ( ارتباط با خدا ) بهم ریخته گی در سرچشمه و دومی ( برداشت متفاوت ) بهم ریخته گی در مسیر می باشد.

با این توصیفات تقریباً مسئله دین ( هر دینی که به آن ادیان الهی می گوییم ) روشن می گردد. و تا اینجای مطلب همان جمله بالا از کریشنا مورتی هم با آن نه تنها تعارضی ندارد بلکه خیلی هم منطبق می باشد . و شاید همین کیفیت می باشد که بوجود آورندۀ زندگی یکپارچه بوده و بدلیل عدم تعارض و عدم تفکیک پذیری و ... باعث پذیرفته شدن آن در سطح عام می گردد .

عدم شناخت کافی نسبت به دین و پذیرش تابعیت در همه جوانب باعث می شود که اجتماعی از افراد بوجود بیاید که از سیر تا پیاز مقلد باشند ، با اینکه صراحتاً از ابتداء تا امروز این مسئله تاکید و تکرار شده است که در اصول دین نمی شود تقلید کرد !! ولی سرسپرده گی محض باعث شده است که در طول سالها خیلی ها بجای اینکه زحمت مطالعه به خودشان بدهند خود را تابعی از یک شخص یا یک طیف نموده و مظاهری از دین را بجای دین قبول نمایند . و در ادامه زندگی خود نه تنها از یکپارچگی و عدم وجود تعارض دینی و کیفیت آن بهره و حظی نبرند بلکه تعارضات معیشتی و فرهنگی محیط خود را نیز از چشم دین دیده و بن بست های شخصیتی و شخصی خود را متوجه دین نمایند .

مسایل طرح شده شامل همه ادیان می گردد ، اصولاً ادیان به جهان بینی هایی اطلاق می گردد که در یک طرف رابطه خود خدایی واحد دارند و اصول بالا را قبول دارند . بقیه جهان بینی ها که مشترکات فوق را نداشته باشند عموماً آئین خطاب می شوند ، مانند آئین برهمایی ، آئین بودایی و ... . هر چند در مکالمات و ... خیلی ها آگاهانه و یا ناآگاهانه دوست دارند همه آنها را تحت عنوان دین بکار ببرند . و خیلی راحت در زمان نظریه پردازی در گفتار و نوشته ها بنویسند : " در همه ادیان چه اسلام ، مسیحیت و بودا و ... " و یا در نقل قول های مختلف در کنار نام بودا یا نیچه و ... نام محمد (ص) را هم بیاورند و چنین نشان بدهند که همانگونه که حرف نیچه نشانه تفکر اوست اسلام هم نشانه ای از تفکر شخصی محمد (ص) است !!!!!!!! که در اینجا از پرداختن به شبهات آگاهانه و یا ناآگاهانه کاری نداریم.

ادامه بحث به موضوعات و فرعیات ادیان می رسد و در اینجا نقش انسانها در مقام برداشت ها و معارف و ... و نیز ارتباط تنگاتنگ فرهنگ های مختلف و مسایل قومی و ... با دین مطرح می گردد . و شاخه های مختلف ایجاد می شود ، فرهنگ ها با لباس دین به میدان می آیند و اقوام نمادی از دینداریها می شوند ، برداشت ها و تفاسیر انسانی شروع می شود و در برخی جاها تقدس زمینی جانشین تقدس آسمانی می شود ، برخی خود ها از طرف خدا حرف می زنند و اینگونه است که تعارضات و تفرقه ها جانشین کیفیت یکپارچه می گردد ، هم آگاهان حرف می زنند و هم ناآگاهان ، راه رسوخ وسوسه و دشمنی باز می شود ، مشکلات عدیده زندگی ، مسایل روانی و ... هر روز سوالاتی مطرح کرده و بر حجم کتابهای راهنما می افزایند ، غرض جامه هنر می پوشد و هنر به خدمت هوس در میآید و هوس بر مسند آزادی تکیه می کند و آزادی بر حلقه هایی که بنام دین بر دست و پایش می بیند شورش می کند ، آشفتگی بر زندگی انسانها مسلط شده و شیطان قهقهه مستانه سر می دهد !!!!

سر هر کوه رسولی دیدند

ابر انکار به دوش آوردند.

باد را نازل کردیم

تا کلاه از سرشان بردارد.

خانه هاشان پر داوودی بود،

چشمشان را بستیم.

دستشان را نرساندیم به سرشاخل هوش.

جیبشان را پر عادت کردیم.

خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم. ( سهراب سپهری )

5 comments:

دادو June 1, 2009 at 6:20 AM  

به به ؛
می بینم که نمای وبلاگت رو عوض کردی
فکر نمی کنی خواندن مطلب با این فونت و سطر بندی کمی خسته کننده می شود آیا می شود مطالب را راست چین کرد !؟

Ali June 1, 2009 at 8:10 AM  

آره ، عوض کردم ، خوب شده یا نه؟ گفتم تنوعی باشه چون کم کم احساس میکردم فصل سال هم داره عوض میشه ...

ممنون که گفتی ، راست چینش کردم .
:دی

Ali June 1, 2009 at 8:22 AM  

فونتشم درشت تر کردم و بلدش کردم امیدوارم حالا خوب شده باشه ، واقعا مطلب جالبی بود .

ممنون

دادو June 1, 2009 at 9:46 AM  

می بخشی دیگه ، زیادی خودمونی شده ایم و برای همه چی نظر میدیم !؟

Ali June 1, 2009 at 9:51 AM  

نه بابا ، این چه حرفیه دادو جان من خیلی خوشحال هم میشم ، وقتی ایرادات کارم را میگی ، من با دوستانم تعارفی ندارم ، و مهمتر از همه اینکه کسی که به من نکته ی مفیدی رو یاد میده حتی با یک جمله

بازم ممنون از مطلبت

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers