Death...




هر لحظه که میگذره ما به مرگ نزدیک و نزدیکتر میشیم ، همین الان که من این مطلب رو دارم مینویسم نسبت به قبل از اینکار به
مرگ نزدیکتر شدم ، شما هم همینطور بعد از خوندن این مطلب درست مثل من و هیچ راه فراری از این نیست و به قول سقراط : تمامی زندگی فیلسوفان آماده شدن برای مرگ است و اگر کمی دور و برمون رو فراموش کنیم گامی در وادی درون بگذاریم و کمی با خودمون خلوت کنیم و فکر کنیم به عمق فاجعه بیشتر پی میبریم ، که انسان موجودیست که از همان بدو تولد محکوم به مرگ است با افکار و احساساتی که نا متناهی و نامیراست یا حداقل جاودانگی را می طلبد ، حالا چطور با این احساس کنار بیایم؟

سنکا برای فائق آمدن به هراس از مرگ اندرز مشهوری داشت وآن ((اندیشدن مدام به مرگ )) بود ولی قرنها پیش از او پیکور چاره ی دیگری برای هراس از مرگ داشت می گفت:
خو کن به این باور که مرگ برای ما هیچ است ....زیرا زمانی که هستیم مرگ با مانیست و آنگاه که مرگ می آید، ما نیستیم.
در واقع با گفتن اینکه مرگ برای ماهیچ استبه طور ضمنی تاکید دارد که زندگی برای ما هیچ است ژرف اندیشی مارکوس اورلیوس نیز بیشتر ژرف اندیشی درباره ی مرگ است و تقریبا هیچ چیز دیگر برای وی گذرا بودن و فنا پذیر بودن زندگیست که آن را پوچ و بی ارزش میکند ، این ذهن رواقیست که میگه :

سه یا پنج سال برای شما چه فرقی میکنه ؟

در واقع زندگی سه پنجی انسان رو تحقیر میکنه و تلویحا کوتاهی وگذرا بودن آن را دلیلی برای بی ارزشی و هیچی آن می شمارد
.

0 comments:

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers