Misticism...




احساس کرد در فضای اتاق و بیرون پنجره وبر فراز شهر معلق است . از آنجا همه ی آدمهای میدان شهر را تماشا میکرد همینطور اوج گرفت و خودش را بالای دریای شمال و اروپا، صحرا و جلگه های آفریقا رساند ، سراسر این کره ی عظیم به یک موجود زنده مبدل شد و احساس می کرد این موجود خود اوست . سراسر جهان هستی که او اغلب چیزی لایتناهی و وحشتناک می دانست من او بود. حالا هم جهان هستی بسیار وسیع و شکوهمند می آمد ، اما حالا خود او بود که این قدر و سیع و گسترده شده بود .

0 comments:

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers