دوباره...

دوباره بعد از کلاس با مرتضی و محمود مثل همیشه راهی بیرون شهر (جاده ی طرقبه و زشک)شدیم این بار راه جدید و کوچه باغ جدیدی رو طی کردیم تا به کلبه ی خیلی خوشگلی توی دامنه ی پرشیب یک کوه کم ارتفاع رسیدیم که از لابلای درختان زرد و قرمز پاییزی خودنمایی میکرد ، اتفاقا دوربین هم اورده بودم ولی وقتی دستمو کردم تو جیبم فهمیدم توی ماشین پایین راه که پارک کرده بودم جا گذاشتم و هیچ کس حاضر نشد برگرده برای همین فقط میتونم بگم حیف شد. واما راستی یازدهمین جشنواره ی بین المللی کتاب هم شروع شد و مثل سالهای پیش سری به نمایشگاه زدم و میتونم بگم فاجعه بود ، هر سال بزنم به تخته از سال قبل پسرفت چشم گیری داریم و بهتر بود میذاشتن نمایشگاه قرآن و مفاتیح تا کتاب چرا انقدر بپبچونیم قضیه رو ، خوشبختانه بعد از کلی پرس و جو تونستم غرفه ی انتشارات هرمس رو پیدا کنم که یکی از استثناهای نمایشگاه بود و خوشبختانه مثل همیشه یک سر و گردن از غرفه های دیگه بالاتر بود و کمی دلگرمم کرد مرتضی دنبال رئیس و مسئول میگشت توی اون جنگل که مثلا یکم از نمایشگاه انتقاد کنه ولی وقتی مسئولش رو دید گفت فکر میکنم تحمل کردن بهتر از انتقاد باشه (از بس مسئول تشریف داشتن ایشون) به هر حال یک کتاب خوب پیدا کردم از سری کتابهای ارغنون که ازمعدود کتابهای چاپ اینور انقلاب که ارزش خوندن داره به نام مرگ که ترجمه ی گروهی و مراد فرهادپور یکی از بهترین مقاله نویسان مترجمان این دوره توش هست یک کتاب دیگه هم گرفتم که هنوز وقت نکردم بخونمش ولی تعریفش رو از خیلی ها شنیده بودم ،اسمش دیالکتیک روشنگری تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر که اون هم از کارهای ترجمه ی مراد فرهاد پور هست

3 comments:

دادو October 28, 2009 at 5:09 AM  

سلام
چند روزه که میام و اسم این کتاب ها را می بینم ولی بیرون که میرم یادم میره یه نگاه بکنم ببینم هست یا نیست و ... !؟!؟ خلاصه که پیری زیاد هم خوب نیست !! نمیدانم چرا به آدم می گن الهی پیر شی !!؟!!؟

Ali October 29, 2009 at 6:22 AM  

دادو جان از من که بد تری نیستی رفتم بیرون یادم اومد کلید یادم رفته برگشتم کلیدو برداشتم باز اومدم بیرون فهمیدم کلیدو که برداشتم کتابمو جا گذاشتم باز برگشتم ... کلا عادت کردیم

Yaashaar October 29, 2009 at 3:34 PM  

ای کاش عکس گرفته بودی و گذاشته بودی...منم اون طرفا رفتم جاهای قشنگیه...
علی خوندیشون حتما یک پست بزن دربارشون بگو...که اگر تو هم تعریف کردی دیگه بریم دنبالش که بخریم!!

راستی وبلاگت اسکار گرفت :دی (توضیح بیشتر: وبلاگم :دی)

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers