...درددل



اینها صرفا چرت و پرتهای یک دل گرفته است و هیچ گرایش سیاسی ندارد ،هیچ وقت دوست نداشتم وارد جبهه ی سیاسی ای بشم یا اینکه بخواهم نقد سیاسی بکنم ، کاری که دیگه در ایران مثل میوه و چای تو مهمونی ها و تاکسی و بغالی و چغالی و اتوبوس و ... مانند سلام و احوالپرسی روتین تر شده و دیگه بچه های کلاس اول دبستان هم برای خودشون یه پا منتقد و نظریه پرداز و ... اند . دیگه حالم از هر چی چپ و راسته به هم میخوره ، اون از فیس بوک که پا میشی میری ببینی چه خبره ، اگه طرفدار جناب آقای موسوی نباشی و آخرین اخبار جنبش سبز رو توی صفحت شیر نکنی انگار که قاتل بالفطره ای ، جنبش سبز و موسوی ای که به قول یک بنده خدایی اگه جناب آقای کروبی یک روز زودتر رنگ سبز رو انتخاب میکرد و این مچ بندهارو پخش میکرد مردم همه به او رای میدادند ، گروه دیگه رو هم کار ندارم چون اقداماتش کاملا واضحه که کجای کاره، بگذریم... برویم سراغ طرفداری از یک حزب و جبهه ی سیاسی که دیگه الان مردم خودشونو به خاطرش فداکردن ، مفهوم جنبش سبز چیه ؟ جنبشی که از جناب آقای موسوی شروع میشه تا رفسنجانی و کروبی تا پسر شاه و و اخیرن مجاهدین و چریکهای توده و حزب کمونیست کارگری تا خود خدا و از هر جنبنده ی بد و خوبی گرفته صرفا حمایت میکنند چه خواسته ، چه ناخواسته(اینو گفتم که فکر نکنین اینها خوبهاشون طرفدار جنبش سبزن بدهاشون خودشونو چسبوندن ، بخوای نخوای انقلاب بشه یکی از این گروهها چیره میشه و دیگه وقتی چیره شد تمومه ، تز آنتی تز و دوباره آنتی تز معروف) باز 30 سال دیگه شعار مردم میشه مرگ بر جنبش سبز و مرگ ودرد دیگه و دوباره سیکل ناقص . چند روز پیش هم باز تو دانشگاه انتخابات انجمن اسلامی وبسیج بود که صرفا باید به حال خودمون میخندیدیم که اینطوری به جون هم افتادیم ، هر نماینده ای که حرفی میخواست بزنه سریعا از طرف جبهه ی مقابلش سرکوب و به مسخره گرفته میشد به بهانه های مختلف و مغلته میکردند فرقی نمیکرد برای من که چه گروهی بودن مهم این بود همه ی نماینده ها آمده بودند نه برای اصلاح نه برای پیشرفت نه برای بهبود وضع کنونی سیاسی دانشگاه و به تعمیم دانشگاههای دیگه صرفا آمده بودند که حزب مقابلش که خلاف طرز فکر اون بود نباشد به هر قیمت که شده حتی فکر نکرده بودند که اگر نباشه پس چی باشه ؟ اگه تو فقط باشی پس چه فرقی با یک دیکتاتور و فاشیست داری ؟، این همه بت سازی از یک شخص برای چی؟؟؟؟ چه تویی که خامنه ای رو مانند پیامبر اسلام بالا میبری و احمدی نژاد رو حقگیر مظلومان میدونی چه تویی که به خاطر خاتمی و موسوی جون میدی؟ وقتی کشوری که این قدر محدود است چه نیازی به بازی های حزبی چه نیازی به دم از آزادی زدن ، همون بهتر نباشه این دست چپ و راستی که تا آخر عمرت در حال شکستن و قطع یکدیگرند به جای اینکه در فکر همزیستی مسالمت آمیز باشند همون بهتر قطع باشند ، تا کی بسیجی از دیدن غیر بسیجی وبر عکس به انزجار بیاد ؟ لااقل میتونیم شرایط رو برای فعالیت دوگروه باز کنیم که هر جبهه ای با هر خط مشی فکری خودشو نشون بده و یک انسان بیطرف هر چند حزب که هست رو ببینه و تحقیق کنه و خودش انتخاب کنه انیجاست که رقابت به وجود میاد تا اینکه همه جارو به کارزار تبدیل کنیم و با چشم و گوش بسته به هم سنگ پرت کنیم و حتی نخوایم از سنگر ها مون بیرون بیایم ببینیم طرف مقابلمون کیه کاری از پیش نمیره جز اینکه همون کسی که امروز از او طرفداری میکنیم روزی بر علیه او قیام میکنیم و اگر پیروز هم بشی خود همانند حاکم قبل میشی و سرنوشت قبلیها برای تو هم اتفاق خواهد افتاد . این حرفها و کارها برای کشور ما خیلی زوده، پس همون بهتر بشینیم ببینیم رای ما رو کی دزدید:دی...

2 comments:

Dadoo March 9, 2010 at 10:28 AM  

سلام دوست خوبم
متن زیبایی بود ، باید عرض بکنم که هر ملتی شایسته ی دولتی است برای حکومت و ... !؟!؟ اینکه ما در کتاب ها یا از طرق مختلف به روشهای مطلوب بسیاری برخورد بکنیم که از هر لحاظ مورد پسندمان باشند دلیل بر این نیست که آن را داشته باشیم !!؟؟
این شعر معروف را حتما شنیده اید
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
...
برای نمونه یک روز در زمان خلوت ( روز یا شب ) به یکی از چهارراههای شهرتان بروید و ببینید چند نفر بدون حضور پلیس ، قوانین را رعایت می کنند !! مطمئنا جامعه ای که به حضور پلیس در بیش از 50 درصد از زندگیش نیاز دارد در خیلی جاها باید طعم فاشیستی آن را هم بچشد !!؟!؟
ما نیاز داریم به خودمان بیاییم و حواسمان را جمع اموراتمان بکنیم ... با این همه حواس پرتی هر کس بالای سرمان باشد ... همین داستان هم ادامه خواهد داشت !؟

Ali March 10, 2010 at 2:17 AM  

سلام دادو جان

با نظرت موافقم

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers