میگم تعریفت از خدا
چیه ؟
میگه : چیزی که حتی نمیتونی فکرشو بکنی ولی شاید بتونی حسش کنی ، میگه یک نقاشی بکش ، یک آدم با یک درخت با یک خونه چمیدونم هر چیز دیگه که دوست داری در کنار این آدم هم بکش ، وقتی کشیدی و تموم شد فرض کن توی این محیط دو بعدی کاغذ جون داشته باشه و بتونه فکر کنه و همه ی مشخصات دیگه ی یک آدم
میگم: خوب
میگه: حالا فکر میکنی اون درباره ی تو و محیط اطرافت چی فکر میکنه ؟
میگم: کی ، چی فکر میکنه؟
میگه : همون آدمه توی کاغذ دیگه
میگم :هان فکر کنم فقط فکر کنه ولی به نتیجه ای نمیرسه ، لا اقل تا وقتی من کاغذو مچاله کنم و بندازم سطل آشغال .
میگه بعدش چی؟
میگم بعدشم توی آشغالا یه جای دوری جایی چمیدونم بارون میاد برف میاد میپوسه تا وقتی پاره و پودر بشه و بشه خاک
میگم: اینطوری نامردی نیست ؟ پس اون همه فکر چی میشه اون همه تلاش شبانه روزی توی اون محیط چهار دیواری دو بعدی کاغذ اون همه خاطره ، آخرش مچاله میشه میره سطل آشغال؟
میگه : کاغذبرای مچاله کردنه امافکر و احساس رو شک دارم
میگم : پس باید آدم تا جایی که میتونه احساس و فکر جمع کنه مگر نه مچاله میشه آخرش میره سطل آشغال
هیچی نمیگه
پ.ن 1: تموم لذت سیگار همون حس نوستالژیک خالی و پوچشه که بدون اون هم آدم خیلی چیزها هست که بخواد ازش کام بگیره مثل یک حس خوب بعد از یه روز خستگی و خواب یا یک مسافرت با دوستان یا یک گردش کوچیک با کسی که باهاش راحتی یا نه اصلا یک پیاده روی تنهایی توی یک روز برفی یا یک بسکتبال توپ با رفقا پس مرگ بر سیگار مرگ بر غمسالاری مرگ بر یاس فلسفی مرگ بر ملنکولی مرگ بر هر چیزی که مانع لحظات خوشی میشه که میتونی با دوستان و رفقای باحال که بی دلیل میخندند و از هز لحظه ی زندگی لذت میبرند داشته باشی چقدر قشنگه اون لحظاتی که با این دوستانی، لحظاتی که انگار نیستی انگار جاودانه ای زمان را میکشند این قدرت خدای گونه را دارند و زمان را نگه میدارند و به آن میخندند چه میفهمند این دوستان!!!!!! مرگ بر اون به ظاهردوستایی که تحصیلات عالیه دارند که بخوره تو سرشون و دم از روشن فکری میزنند و هر چند دقیقه سیگاری روشن میکنند و هزار جور تفکرات پوچ و نقل قولهای ناامید کننده رو از هزار تا کتاب بلغور میکنند و به تو تزریق میکنند چه نمیفهمند اینها!!!!.
پ.ن2:ای کاش مفهوم دل در گرو یار و سربه کار رو میفهمیدند
چیه ؟
میگه : چیزی که حتی نمیتونی فکرشو بکنی ولی شاید بتونی حسش کنی ، میگه یک نقاشی بکش ، یک آدم با یک درخت با یک خونه چمیدونم هر چیز دیگه که دوست داری در کنار این آدم هم بکش ، وقتی کشیدی و تموم شد فرض کن توی این محیط دو بعدی کاغذ جون داشته باشه و بتونه فکر کنه و همه ی مشخصات دیگه ی یک آدم
میگم: خوب
میگه: حالا فکر میکنی اون درباره ی تو و محیط اطرافت چی فکر میکنه ؟
میگم: کی ، چی فکر میکنه؟
میگه : همون آدمه توی کاغذ دیگه
میگم :هان فکر کنم فقط فکر کنه ولی به نتیجه ای نمیرسه ، لا اقل تا وقتی من کاغذو مچاله کنم و بندازم سطل آشغال .
میگه بعدش چی؟
میگم بعدشم توی آشغالا یه جای دوری جایی چمیدونم بارون میاد برف میاد میپوسه تا وقتی پاره و پودر بشه و بشه خاک
میگم: اینطوری نامردی نیست ؟ پس اون همه فکر چی میشه اون همه تلاش شبانه روزی توی اون محیط چهار دیواری دو بعدی کاغذ اون همه خاطره ، آخرش مچاله میشه میره سطل آشغال؟
میگه : کاغذبرای مچاله کردنه امافکر و احساس رو شک دارم
میگم : پس باید آدم تا جایی که میتونه احساس و فکر جمع کنه مگر نه مچاله میشه آخرش میره سطل آشغال
هیچی نمیگه
پ.ن 1: تموم لذت سیگار همون حس نوستالژیک خالی و پوچشه که بدون اون هم آدم خیلی چیزها هست که بخواد ازش کام بگیره مثل یک حس خوب بعد از یه روز خستگی و خواب یا یک مسافرت با دوستان یا یک گردش کوچیک با کسی که باهاش راحتی یا نه اصلا یک پیاده روی تنهایی توی یک روز برفی یا یک بسکتبال توپ با رفقا پس مرگ بر سیگار مرگ بر غمسالاری مرگ بر یاس فلسفی مرگ بر ملنکولی مرگ بر هر چیزی که مانع لحظات خوشی میشه که میتونی با دوستان و رفقای باحال که بی دلیل میخندند و از هز لحظه ی زندگی لذت میبرند داشته باشی چقدر قشنگه اون لحظاتی که با این دوستانی، لحظاتی که انگار نیستی انگار جاودانه ای زمان را میکشند این قدرت خدای گونه را دارند و زمان را نگه میدارند و به آن میخندند چه میفهمند این دوستان!!!!!! مرگ بر اون به ظاهردوستایی که تحصیلات عالیه دارند که بخوره تو سرشون و دم از روشن فکری میزنند و هر چند دقیقه سیگاری روشن میکنند و هزار جور تفکرات پوچ و نقل قولهای ناامید کننده رو از هزار تا کتاب بلغور میکنند و به تو تزریق میکنند چه نمیفهمند اینها!!!!.
پ.ن2:ای کاش مفهوم دل در گرو یار و سربه کار رو میفهمیدند
0 comments:
Post a Comment