پاییز 91

بالاخره یه فرصتی و یه حس نوشتنی و اینترنتی و... پیدا شد که بیام دوباره اینجا یه سری چیزا بنویسم ،بعد اینکه نتایج ارشد اومد تا حد زیادی از این بلا تکلیفی دراومدم و حالا تا دوسال دیگه یه برنامه هایی میتونم بریزم حالا 5شنبه جمعه ها میرم شهرستان و برمیگردم ، این شهرای کوچیک یه حس خاصی دارن انگار همه چیز هست و هیچ چیز نیست غروبا که از دانشگاه میام بیرون 5 شنبه جمعه ها بدجوری دلم میگیره و بدلیل تفاوت سنی زیادی که بین این گروهی که باهاشون هستم تقریبا با هیشکی رابطه ای به غیر از سر کلاس ندارم همه بلا اتفاق سر کارن و زن و چند تا بچه و مشکلات خودشونو دارن و اومدن یه مدرکی بگیرن که حقوقشون بره بالاتر ، تا اونجایی که من تو این یه ماهه فهمیدم کسی واقعا علاقه ای به رشته نداره به غیر از یک نفر که خودش رو مولف چندتا کتاب خوند و منم این ور اونور اسمشو شنیدم ...منتظر یک خبرم که تا دو ماه دیگه معلوم میشه ، شرایطش تقریبا برد برد هست یکی برد مادی و اقتصادی و دومی برد احساسی و روحی و تا حدی معلوماتی تا ببینیم چی میشه ... .

0 comments:

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers