Posted by
Ali
Thursday, April 28, 2011
من: بابا چرا تو این آبگوشتت "اصلا" نمک نریختی
بابا:ترسیدم شور بشه ، خودت نمک بریز
Posted by
Ali
بالاخره تونستم برم و سری به خونه ی مامانی بزنم ، ولی الان یه زمینه از همون اول تو خرابی بود بعد از فوتش همین باقی مونده ازش ، هر بار که میبینم به خودم میگم ، چه خاطرات کلنگی ای داریم ما، همش دفن شد...
.
Posted by
Ali
Thursday, April 7, 2011
احساس میکنم بین دوتا احساس گم شدم یکی احساسی که موقعی که بیرون هستم یا تو دانشگاه یا با دوستام با فامیل و... که احساس کاملا سردیه شاید خیلی خوش بگذره بعضی وقتا خیلی هم بخندم اما وقتی میام خونه فرق میکنه کلی دیپرس میشم یک دفعگی نمیدونم از چی واقعا نمیدونم دلیلش چیه !!!! یعنی اعصابم خورد میشه از این تناقضی که پیش میاد یعنی اینکه یا اونطوری باشم که همه میشناسنم یا اینطوری که با خودم هستم ، واقعا احساس گندیه ، الان اونطوریم ، نمیدونم ولی حقیقتیه که باید به خودم میگفتم .