آخر ترم لعنتی

خوندن این پست به خرخونهایی که از کل زندگی فقط کتاب درسی و جزوه ی استاد و خونه و دانشگاه فهمیدن توصیه نمیشه :

تا میای به درس نخوندن در طول ترم عادت کنی آخر ترم اومده و تو میمونی و یک لیست درسی که باید پاسشون کنی به هر بدبختی هست اگه شانسی اینکارو نکنی و طبق اصول انتخاب واحد کرده باشی (براساس فاصله ی بین هر امتحان ، درسهایی رو انتخاب کنی که بینشون فاصله زیاده آدم عاقلی هستی و میتونی امیدوار باشی:دی) و ضد حال بزرگ همیشگی سر میرسه ... چند روز پیش سر کلاس یکی از دخترهایی که چند ترم پبش پروژه ی عملی درس تحقیق در عملیات رو با اون مشترکا انجام دادم(لازم به ذکره این انتخاب به صورت کاملا رندم و بر اساس اول حرف فامیل توسط استاد انجام شد ) رو دیدم و شروع کرد از نمرات بالای خودش توی ترم قبل گفت و فهمیدم با گندی که زدم کلا یک ترم از همه عقب افتادم و با وضعیت غیبت زیادی که داشتم خودم نفهمیده بودم و کلی عقبم و اونم ول کن نبود و من هم به زور میگفتم آفرین باریکلا چه خوب (تو دلم میگفتم خوب الان چه کار کنم من ؟)، چقدر اعصاب خورد کنن اینایی که مدام راجع به نمره و خرخونیاشون حرف میزنن یا بهتر بگم چقدر بده جلوی یک لنگ از لذت دویدن صحبت کنی ... ،

راز دود سیاه



چند شب پیش کتاب دنیای سوفی اثر یاستین گوردر رو داشتم میخوندم و چون دیر وقت هم بود بدجوری خوابم میومدالانم حوصله ی تعریف و اینا رو ندارم که چطوریاست فقط یک قسمتش رسیدم که بدجوری مارو از حالت خواب و بیداری ساعت 2 شب در آورد اونم این قسمت از کتاب بود که باز مارو برد توی لاست و این سریالی که نمیدونم کی میخواد دست از سر ما برداره و کلا ازش یادم رفته بود که کی میخواد بیاد و اینا و این تلنگری شد بفهمم که چیزی نمونده بیاد (حول و حوش 1.5 ماه دیگه) به هر حال این قسمت از کتاب یک سری راز رو راجع به دود سیاه برام فاش کرد و نمیدونم که چه کسایی تا حالا پی بردن از حالا به بعد نوشته های کتاب هست

معبد دلفی:

یونانی ها اعتقاد داشتند که آدم از طریق معبد معروف دلفی میتواند با سرنوشت خودش آشنا شود . آنها آپولون را خدای معبد می دانستند .او از طریق پوتیای کاهنه که روی سکویی در شکاف زمین مینشست با مردم حرف می زد. از این شکاف بخار تدخیر کننده ای بیرون می آمد و پوتیا را مدهوش میکرد. این کار برای بر زبان آوردن کلمات آپولون لازم بود . وقتی کسی وارد میشد اول سوالش را به کاهنان معبد تحویل می داد . آنها هم سوال را بدست پوتیا می رساندند . او جوابی غیر قابل فهم و مبهم میداد . و آن وقت کاهنان معبد آن را ترجمه و تفسیر میکردند. از این طریق یونانی ها میتوانستند از دانایی آپولون بهره ببرند چون عقیده داشتند آپولون از همه چیز ، از گذشته گرفته تا آینده خبر دارد .

بر سر در معبد دلفی نوشته شده بود "خودت را بشناس" ، منظور اینست که آدم هیچوقت نباید باور کند که چیزی مهمتر از انسان وجود دارد و هیچکس هم نمیتواند از سرنوشت خودش فرار کند.

;چقدر زندگیهامون به هم وابسته است و خودمونو به بیخبری میزنیم

Misticism...




احساس کرد در فضای اتاق و بیرون پنجره وبر فراز شهر معلق است . از آنجا همه ی آدمهای میدان شهر را تماشا میکرد همینطور اوج گرفت و خودش را بالای دریای شمال و اروپا، صحرا و جلگه های آفریقا رساند ، سراسر این کره ی عظیم به یک موجود زنده مبدل شد و احساس می کرد این موجود خود اوست . سراسر جهان هستی که او اغلب چیزی لایتناهی و وحشتناک می دانست من او بود. حالا هم جهان هستی بسیار وسیع و شکوهمند می آمد ، اما حالا خود او بود که این قدر و سیع و گسترده شده بود .

از عادت تا باور



غم انگیز است که ما در حین بزرگ شدن نه تنها به قوه ی جاذبه عادت میکنیم بلکه خودمون رو به وجود دنیا هم عادت میدیم به این ترتیب ما چیز بسیار مهم و اساسی رو از دست می دهیم چون چیزی درون ما وجود دارد که میگوید زندگی یک معمای بزرگ است چیزی که خیلی قبل از حتی یاد گرفتن فکر کردن اون را تجربه کرده ایم

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers