آزادی یا عصیان

برگرفته از یادداشتهای دادو

آزادی یا رهایی از کلماتی هستند که امروزه به کرات از هر گوشه ای شنیده می شوند ،‌ ای کشش بطرف آزادی و بحث های پیرامون آن ،‌ بنوعی می تواند دلیل بر صاحب اختیار بودن انسان باشد ... کسانیکه انسان را موجودی محدود شده و مجبور می دانند در بیان این احساس تعریف عصیان را بکار می برند؛ عصیان زمانی رخ می دهد که بدلایلی انسان در یک چهارچوب محصور و محدود شده باشد و زمانیکه فشار این چهارچوب بیش از حد شده است در صدد شکستن آن برآمده باشد ... در چنین شرایطی انسان ها دست به عصیان می زنند و برای برخی حرکت های حیوانات نیز در چنین حالت هایی می شود رفتاری شبیه عصیان را دید ...

اگر رهایی بمعنی واقعی آزاد بودن را هم نوعی شکستن چهارچوب ها و خلاص شدن از قید تعلقات و دلبستگی ها بدانیم ،‌ در آنصورت معنای بسیار نزدیکی با کلمه عصیان پیدا خواهد کرد ... ولی آیا نمی توان یک طبقه بندی میان این دو قائل شد ؟! اگر این دو موضوع را از نظر معنا نزدیک هم قرار بدهیم ، بایستی این فرق و تفاوت را در عمل و رفتار قائل بشویم .

« رهایی بمعنای آزاد بودن است ، درحالیکه عصیان عملی است برای آزاد شدن !! »

پس آزاد و رها کسی ست که از یک تعلق و یا از تعلقات آزاد شده است ، در حالیکه عاصی و عصیانگر کسی ست که در صدد رها شدن می باشد. آزادی یک کیفیت بسیار ساده و گسترده ای است و به کلیت هستی پیوند خورده و بهمین جهت دارای زیبایی و شور و شعف می باشد ، درحالیکه عصیان یک فعالیت فکری است و مبارزه در یک مرحله بحساب می آید و ممکن است در طول زمان عصیان ؛‌خشم ، ترس ، اضطراب و ... پیش بیایند !! در حالت عصیان، اگر با هدف قبلی باشد می توان ردپایی از آرزو و تمایلات فرد را نیز مشاهده کرد و در دنباله این دو بنوعی اندوه هم حضور خواهد داشت. ولی اگر عصیان بر علیه یک چهارچوب و یا یک تعلق و ... بدون هدف باشد آنگاه می تواند یک پیش عمل برای آزادی باشد ... هدفدار بودن یک عمل در اینجا به رفتاری اطلاق می شود که در آن نقش فکر دیده بشود و اینگونه رها شدن عبارتست از رها شدن از یک قید و بند و زیر بار قید و بند دیگری رفتن !!! مثلاً برخی از انقلاب های جهان صورتی از عصیان دارند ... چرا که بر علیه برخی تفکرات قیام صورت گرفته است و تفکراتی جایگزین شده اند که خود کلیشه ای بوده اند و در نتیجه فقط صورت مسئله فرق کرده است ... ولی آزادی حقیقی زمانی ست که خود مسئله از میان رفته و یا حل شده باشد.

امروزه بصورت مصطلح و غالباً‌ آزادی را در سیاست بکار می برند ، درحالیکه تمام انسان ها حضور و یا عدم حضور این فضای بسیار صمیمی و این کیفیت بزرگ را در زندگی روزمره خویش احساس می کنند و اکثراً برای رسیدن به آن از طریق فعالیت فکری در مقام رهایی برمی آیند و بهمین دلیل مصداق مثل معروف « از چاله بیرون آمدن و در چاه افتادن » می شوند ... مثلاً برخی برای رسیدن به نوعی استقلال و رها شدن از قیود و قواعد خانواده دست به ازدواج می زنند در حالیکه این امر بمرور زمان قید بیشتری شده و یک تعلق یا محدودیت همراه با مسئولیت برایشان می شود.

اگر به آزادی بعنوان یک عمل قلبی نگاه بکنیم ، آنگاه از جست و گریزهای فکری خلاص می شویم. برای آزاد بودن و آزاد زیستن ، ابتدا بهتر است از خویشتن خویش رها بشویم ، زمانیکه در این عمل قلبی بتوانیم از خودمان رها بشویم در آنصورت نه نیازی به تلاش خواهد بود و نه سعی برای رسیدن ... زمانیکه ما به خویشتن و خود نگاه می کنیم و تمایلات ،‌ ترس ها ، آرزوها و خشم هایمان را می بینیم که همگی باعث بوجود آمدن وابستگی ها و دلبستگی هایمان هستند ،‌بیکباره حرکت فکر متوقف می گردد و ما وسعت و زیبائی بودن و عشق را در سایه ی این آزاد بودن درک می کنیم .

این آزادی زمانیکه هدف ما در محدوده ی خودمان باشد بیشتر از یک آرزو نخواهد بود ... ولی اگر هدف مان برتر از خودمان باشد ؛ یعنی زندگی ، عشق ، خدا و ... آنگاه نه تنها دور از دسترس نخواهد بود بلکه آنرا زندگی خواهیم کرد و همیشه آماده برای حرکت بطرف ناشناخته ها خواهیم بود.

روزگار مه گرفته ی من




هر وقت یاد کارهای طاها توی سفر حجش میفتم خندم میگیره ، از کارهایی که در هواپیما با مهماندار کردن تا تشری که آخوند کاروان برای نماز به او زد و گفت : "پاشو برو 2 رکعت نماز بخون ببینم یاد داری اصلا ؟"تا

... !!

***

دیگر اینکه اگر اعتراف است یا اعتراض یا زندقه یا هر چه که می پذیری ، من در این سفر بیشتر به جستجوی برادرم بودم و همه ی آن برادران دیگر تا به جستجوی خدا . که خدا برای آنکه به او معتقد است همه جا هست .

(
خسی در میقات - جلال آل احمد - 5 شنبه 10 اردیبهشت 1343- جده)

***
گوشی موبایلتم وقتی رانندگی میکنی برندار ، مخصوصا وقتی دور از دستته ، نگی نگفتی ، از ماگفتن بود

No Comment ...

یک پرسش

آیا وسایل اهداف را بلعیده اند و آیا تولید نامحدود وسایل حاکی از غیبت اهداف نیست ؟ امروز حتی بسیاری از کسانی که متولد آمریکا هستند نیز تمایل دارند به پرسش اخیر پاسخ مثبت دهند اما تولید وسایل چیزی بیش از اینها را دربردارد "این ابزار آلات نیست که غایت تولید به شمار می آید بلکه نفس تولید است" .

یک دل ساده





امروز که داشتم لباسهای پاییزی رو از کمد در می آوردم هودی کهنه ام رو پیدا کردم که مدت زیادی بود اونو نپوشیده بودم ، کاغذی در جیب راست اون بود که توجه منو جلب کرد و نیم نگاهی به آن انداختم ، یک طرفش فتوکپی شناسنامه بود و طرف دیگرش دست خطی رنگ و رو رفته که کم کم یادم اومد وکلی خندیدم یک شعر بود از دوستی که هم اکنون 2 سال است که فارغ التحصیل شده (سالی که ما وارد دانشگاه شدیم او فوقش را تمام کرد و دیگه اونو ندیدم) ، البته ماجرا به 2/5 سال قبل برمیگرده . شاید کمی خنده دار باشه ولی این شعری که الان میخوام بنویسم از طرف اوست در وصف معشوقه اش که هیچ وقت هم متاسفانه یا خوشبختانه به دستش نرسید.

شکست یک دل ساده یک دل ایلی
شروع چشم تو آغاز جنگ تحمیلی
زدی نخست به قلبم به قلب مهر آباد
شروع شعر همان بود و افت تحصیلی
تو بهترین منی اسم بهترین فعلم
وبهترین صفتی از ترین تفضیلی
مسیح باور نبرم مگر تو باز آیی
دلم گرفته از این وعده های انجیلی
خوابیم و با خطاب تو بیدار میشویم
مستیم و با عتاب تو هشیار میشویم
حلاج پیشه ایم و گمانم در عاقبت
با حلقه های موی تو بر دار میشویم
فرجام تلخ قصه ی ابلیس سهم ماست
وقتی به دام سجده گرفتار میشویم
چشم تو بود میوه ی ممنوع عشق و ما
روزی از این دسیسه خبر دار میشویم

دوش

این شعر رو از روی قبر دایی محسن برداشتم ، بعد از تصادفش وقتی که 12 سال پیش در چنین موقعی از ماه رمضان از او خبر نداشتیم ، حافظ به داد ما رسید .

***

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

***

میدانم که رحمت شده ای خدا ما را هم رحمت کند

Hero Wanted...



Redemption Is a funny thing sometimes you have to go to hell to get that
رستگاری چیز مسخره ایست گاهی اوقات برای رسیدن به اون باید به جهنم بری
and sometimes things worth dying for are worth living for
و گاهی اوقات چیزهایی که ارزش مرگ رو دارن ارزش زندگی رو (بیشتر) دارن

امروز نشستم و از انبوه فیلمهایی که دوستم داده بود و به قول خودش ارزش نگاه کردن داشت یکی رو به صورت رندوم گذاشتم و دیدم ، اسمش قهرمان تحت تعقیب بود فیلمش زیرنویس نداشت برای همین باید کاملا دقت میکردی که ببینی چی میگن(از اون فیلمهایی که 90% زیباییش دایالوگهای رد و بدل شده ی میان کاراکترها بود) دو تا جمله ی قشنگش دوجمله ی بالا بودن .


پوچی

نمیدونم اینایی که اصطلاحا به پوچی میرسن و احساس تهی بودن میکنن ، 5 دقیقه رفتن توی بیمارستان بخش بیماریهای خاص ؟ اصلا میدونن چیه؟ به خصوص بخش کودکانش ، نمیدونم رفتن و دیدن چطوری برای یک دم به راحتی (بازدم پیشکش)برای لحظه ای زندگی چقدر امیدوارن و تلاش میکنن ، نمیدونم دیدن و این ادعای کذایی رو میکنن؟؟؟؟...

Illuminati - Part 4 - Contemplation Forums



نوشته ها صرفا نقل قول است و هیچ منبع موثقی ندارد

كلوپ هاي تعمق
باشگاه ها يا «كلوپ هاي تعمق» نيز عبارتند از:
¤ مجمع جهاني اقتصاد (World Economic Forum): سازماني است كه قدرتمندترين و ثروتمندترين مردان كره زمين را دربرمي گيرد. معيار پذيرش در بطن اين شبكه، سطح قدرت، ثروت و نفوذ كانديدا در زمينه اقتصادي، سياست بين المللي، تكنولوژي و يا رسانه هاست. نشست عمده «مجمع اقتصادي جهان» هرساله در پايان ماه ژانويه در «داووس» سوئيس انجام مي پذيرد. درسراسر طول سال نيز، مهمترين اعضاي اين سازمان ازطريق يك شبكه برتر كنفرانس ويدئويي به نام «ولكام»(Wellcom) با يكديگر درارتباط اند. اين شبكه به آنها اجازه مي دهد در هر لحظه پيرامون تصميمات مهم جهاني با هم به مشورت بنشينند.
¤ كميسيون سه جانبه: يك نهاد تعمق بين المللي است كه در سال 1973 به طور مشترك توسط «ديويد راكفلر» و «زبيگنيو برژينسكي» (مشاور سابق رئيس جمهور «جيمي كارتر») بنيان نهاده شده است. اين نهاد سران سه منطقه اقتصادي عمده، يعني آمريكاي شمالي، اروپاي غربي و ژاپن را گردهم مي آورد.
¤ شوراي روابط خارجي(CFR): سازماني آمريكايي است كه از رهبران سياسي و يا اقتصادي رده بالا (مانند «جرج بوش» پدر، «هنري كيسينجر» و يا «ديويد راكفلر»، رئيس شوراي روابط خارجي) تشكيل شده است. شوراي مشورتي(CFR) شامل نمايندگان خارجي مي شود، مانند: «ميشل روكار» (نخست وزير اسبق فرانسه)، «اتو لامسدورف» (وزير اسبق دارايي آلمان)، «برايان مالروني» (نخست وزير اسبق كانادا) و يا لرد «كانراد بلك» (رئيس گروه مطبوعاتي «هولينگر» و از نزديكان دولت «بوش»).
¤ گروه بيلدربرگ: اين گروه در سال 1954 تأسيس گرديده و بدون شك قدرتمندترين شبكه نفوذي است. «گروه بيلدربرگ» شخصيت هايي از تمامي كشورها، رهبران سياسي، اقتصادي، مالي، رسانه ها، و نيز تعدادي از دانشمندان و دانشگاهيان را گردهم مي آورد. از ديدگاه اين افراد كه پيرامون شبكه هاي قدرت به تحقيق مي پردازند، «گروه بيلدربرگ»، «دولت واقعي جهاني» است. رئيس و بنيانگذار مشترك «گروه بيلدبرگ»، «ديويد راكفلر» است.
كشورهاي عضو «گروه بيلدربرگ» عبارتند از: آمريكا، كانادا، انگليس، فرانسه، بلژيك، سوئيس، هلند، آلمان، اتريش، ايتاليا، اسپانيا، پرتغال، نروژ، سوئد، دانمارك، فنلاند، لوكزامبورگ، ايرلند و بسياري كشورهاي ديگر.
¤ لوسيكل(Le Siecle): به معناي «قرن»، يك باشگاه تعمق است كه قدرتمندترين و پرنفوذترين اعضاي طبقه رهبري كشور فرانسه را گردهم مي آورد. مسئولان سياسي، رؤساي شركت هاي بزرگ و روزنامه نگاران رسانه هاي «انديشه ساز» در شمار اعضاي آن قرار دارند.
¤ بنياد سن سيمون: سازماني بسيار مشابه «لوسيكل» است. اين سازمان در سال 1999 پس از كمك فراوان به تغيير گرايش ايدئولوژيك چپ فرانسه به ليبراليسم، منحل گرديد.
¤ مؤسسه روابط بين الملل فرانسه(IFRI): نوعي «شوراي روابط خارجي» اما از نوع فرانسوي آن است. سياستمداراني با گرايشات چپ و راست، رؤساي شركت هاي بزرگ، روزنامه نگاران وبرخي دانشگاهيان اعضاي اين مؤسسه را تشكيل مي دهند.
¤ كلوپ رم: يك «باشگاه تعمق» رهبران سياسي و اقتصادي عمدتاً اروپايي است
.

Illuminati - Part 3 - Worldwide Government



نوشته ها صرفا نقل قول است و هیچ منبع موثقی ندارد

دولت جهاني

به جاي قدرت رو به زوال دولت هاي «كشور-ملت»ها، قدرت جديدي روي كارآمده است كه جهاني وكلي و از كنترل دموكراسي بدور و محفوظ است. بدينسان، شهروندان كماكان به انتخاب نهادهاي ملي مي پردازند، در حالي كه قدرت واقعي به مراكز جديد انتقال يافته است.
به عبارت ديگر، كره زمين امروز از سوي صورتي نجومي متشكل از سازمان هايي با نقش هاي اجرايي و يا سياسي اداره مي شود. سازمان هاي اجرايي خود به سه طيف قدرت تقسيم مي گردند:
- طيف قدرت اقتصادي و مالي
- طيف قدرت نظامي و پليس
- طيف قدرت علمي
قدرت سياسي اين نظام توسط طبقه و رده چهارمي از سازمان ها به اجرا درمي آيد، كه عبارتند از: «كلوپ هاي تعمق»، شبكه هاي نفوذي، و يا همايش هاي «ليدرهاي جهاني» (Global Leaders) مانند «گروه بيلدربرگ» و يا «مجمع اقتصادي جهاني داووس».
تمامي اين سازمان ها از نزديك با يكديگر مرتبط بوده و مكمل همديگرند و هيچ رقابتي ميان آنها برپا نيست. آنها در واقع مجموعه اي را تشكيل مي دهند كه انسجام آن به واسطه تعلق همزمان برخي شخصيت هاي عضو به سازمان هاي متعدد، تأمين مي گردد. اين اشخاص كليدي را مي توان «اربابان جهان» تلقي كرد. برخي از آنان - مانند «جرج بوش» (پدر) و يا «هنري كيسينجر»- در شمار ليدرهاي سياسي سطح بالا قرار دارند. اما، غالب آنها براي مردم عادي ناشناخته باقي مانده اند.
نظام اين سازمان با نبوغ بسياري طراحي شده است. بدين گونه كه، بسياري از اين سازمان ها- كه ساختاري شبكه اي دارند- مأموريت و تكليفي واحد را دنبال مي كنند، و مراكز و نيز «چرخه هاي فرماندهي» آنها در راستاي تأمين امنيت بيشتر و ثبات مجموعه، دو يا سه برابر گرديده اند. بدين شكل، در صورت بي فايده و بي اثرشدن يكي از سازمان ها و يا رابط ها، كنترل كل زير تهديد قرار نمي گيرد. دقيقاً همانند اينترنت، كه نظامي است بدون مركزيت واحد و در آن جريانات اطلاعاتي مي توانند يك مركز محلي از كارافتاده را براحتي «دوربزنند».
نهادهاي اجرايي «ايلوميناتي»ها عبارتند از:
¤ سازمان همكاري و توسعه اقتصادي اروپا (OCDEيا OECD): سازمان هدايت كننده «بازار نوين فرا آتلانتيك» (AMI يا MAI)، كه قوانين و مقررات تجارت جهاني را مشخص ساخته، از نزديك بر سياست اقتصادي كشورهاي غربي تأثيرگذار است. اين سازمان 30 كشور توسعه يافته را كه «از اصول اقتصاد بازار پيروي مي كنند،» گردهم مي آورد.
¤ صندوق بين المللي پول (FMI يا IMF) و بانك جهاني: اين دو نهاد مالي اقتصاد و محيط زيست كره زمين را از طريق وام هايي كه به شرط اجراي يك سياست اقتصادي فوق ليبرال، و به زيان واقعيت هاي انساني و اكولوژيك اعطا مي گردد، ترسيم مي كنند.
¤ سازمان تجارت جهاني (OMC يا WTO): قوانين و مقررات تجاري جهاني را از طريق كاهش بيش از حد اختيار تصميم گيري كشورها در زمينه اقتصاد و يا محيط زيست، تعيين مي كند.
¤ كميسيون اروپا (يا «كميسيون بروكسل»): كه دولت اتحاديه اروپاست. اعضاي اين كميسيون انتخاب نمي شوند، و مردم نيز هرگز در جريان نتايج تصميم گيري هاي آنان قرار نمي گيرند.
بخش هاي فزاينده اي از قدرت كشورها به اين «كميسيون» كه تحت هيچ كنترل دموكراتيكي قرار ندارد، انتقال داده شده است (80 درصد قوانيني كه در كشورهاي عضو اتحاديه اروپا به اجرا درمي آيد، قوانين اروپايي هستند).
انتقال بخش هايي از حاكميت كشورها از سوي سياستمداراني از جناح هاي راست و چپ و با هدف خارج ساختن بخش مهم و اساسي تصميمات اقتصادي، اجتماعي و زيست محيطي از حيطه اختيارات تصميم گيري عمومي، انجام پذيرفته است.
علاوه بر اين، «كميسيون اروپا» خود تماماً زير نفوذ لابي هاي صنعتي قرار دارد كه الهام بخشان بزرگ قوانين و مقررات اروپايي هستند. سياست اروپا با همكاري نزديك «ميزگرد اروپا» (European Round Table) تعيين مي گردد كه سران بزرگترين شركت هاي چند مليتي اروپا را گردهم مي آورد. «ميزگرد اروپا» در تمامي تصميمات بزرگ اقتصادي، مالي، اجتماعي و يا زيست محيطي شراكت دارد. و بالاخره، بسياري از كميسرهاي اروپايي به شركت هاي چند مليتي و يا شبكه هاي نفوذي طرفدار ليبراليسم و جهاني سازي بسيار وابسته اند.
از ديگر سو، بسياري از كميسرهاي اروپايي در شمار اعضاي گروه بسيار قدرتمند «بيلدربرگ» قرار دارند، كه «خوزه مانوئل باروسو» (رئيس كنوني كميسيون اروپا، نخست وزير سابق پرتغال)، «فريتز بولكشتاين» (كميسر اروپا، باني «قانون بولكشتاين»)، «رومانو پرودي» (رئيس سابق كميسيون اروپا، نخست وزير سابق ايتاليا)، «ژاك سانته» (رئيس سابق كميسيون اروپا، نخست وزير سابق لوكزامبورگ)،سر «ليون بريتان» (معاون كميسيون، مذاكره كننده سابقه اروپا براي «گات»)، «پاسكال لامي» (مسئول تغييرات به وجود آمده در ماده 133 «معاهده آمستردام» كه هدف از آن، انتقال اختيارات كشورهاي عضو به «كميسيون» در زمينه مذاكرات و امضاي معاهدات اقتصادي از نوع «AMI “يا «MAI “بوده است)، «اديت كرسون» (عضو سابق «كميسيون اروپا»، نخست وزير اسبق و وزير سابق بازرگاني فرانسه، عضو سابق هيئت مديره «اشنايدر»)، «اما بونينو» (معاون كنوني مجلس سناي ايتاليا، وزير سابق امور اروپايي و تجارت خارجي در دولت دوم «رومانو پرودي»)، «ماريو مونتي» (رئيس كنوني دانشگاه «بوكوني» ميلان، كميسر مسئول رقابت تجاري در دوران رياست «رومانو پرودي» و از مسئولان «بروگل»، يك «مركز يا اتاق تفكر» اروپا كه در سال 2005 تأسيس گرديده است)، «هانس وان دن بروك» بلژيكي، «كارل وان ميرت» (وزير ايالتي بلژيك از جناح سوسياليست ها، كميسر اسبق اروپا در امور رقابت تجاري بين سال هاي 1994 و 1999)، «اركي ليكانن» (رئيس بانك فنلاند و عضو هيئت مديره بانك مركزي اين كشور، رئيس «صندوق بين المللي پول» فنلاند، عضو اسبق كميسيون اروپا) و «ريت بيرگارد» (سياستمدار دانماركي، عضو اسبق كميسيون اروپا در امور محيط زيست)، ازجمله آنانند.
شايان ذكر است كه «AMI» (به زبان فرانسه) يا «MAI»(به زبان انگليسي) يك توافق بين المللي است كه به طور كاملاً پنهان و محرمانه از سال 1995 تحت نظارت «سازمان همكاري و توسعه اقتصادي اروپا» به اجرا درآمده و پيامدهاي آن خطري بي سابقه براي دموكراسي محسوب مي شود. رسانه ها كه اغلب به چندمليتي هاي طرفدار اين توافقنامه تعلق دارند، درمورد وجود و محتواي اين معاهده پيوسته سكوتي خارق العاده اتخاذ كرده اند.
اصل عمده «AMI» برپايه ايجاد مجموعه اي حقوق براي چندمليتي ها، به زيان دولت ها و مردم استوار است، بي آن كه درازاي آن كمترين اجباري را براي اين شركت ها به وجود آورد.
در بانك مركزي اروپا(BCE) نيز اشخاصي را مي يابيم كه در شمار اعضاي گروه «بيلدربرگ» قرار دارند. مانند: «ژان كلود تريشه» (رئيس بانك مركزي اروپا)، «ويم دويسنبرگ» (رئيس سابق هيئت مديره بانك مركزي اروپا، رئيس سابق «ندرلاندشه بانك»)، «اوتمار ايسينگ» (عضو هيئت مديره بانك مركزي اروپا) و «توماسو پادوا شيوپا» (عضو كميته اجرايي اين بانك).

Illuminati - Part 2 - Pyramid

برگرفته از روزنامه ی کیهان

هرم «ايلوميناتي» و دولت جهاني
«ايلوميناتي» سازماني شيطاني است كه درصدر خود خانواده «راتشيلد» (Rothschild) را دارد، و در بطن آن نيز فراماسون ها، كمونيست ها و اعضاي ديگر انجمن ها و مؤسسات را مي يابيم. اين سازمان بسيار گسترده بوده، در آن به امور سياسي و مالي و طرح استقرار دولتي جهاني و متحد پرداخته مي شود. سازمان «ايلوميناتي» آنچه را در توان و قدرت خود دارد به منظور تأسيس اين دولت جهاني به كار مي بندد، هر چند قرار باشد براي تحقق اين هدف جنگ جهاني سومي نيز به راه افتد. تركيب اين هرم جهنمي نيز به شكل ذيل است:
¤ چشمي كه همه چيز را مي بيند: و اين چشم، چشم شيطان است. روحي رهنما و هدايت گر، نهاد رهبري داخلي.
¤ آرتي (RT): خانواده «راتشيلد» است. به عبارت ديگر، محكمه و دادگاه «راتشيلد». «ايلو ميناتي»ها اين خاندان را تجسم خدايان مي دانند و كلام آنها حكم قانون را دارد.
¤ شوراي 13 نفره: شوراي بزرگ «راهبان” است، 13 راهب بزرگ كه رهبانيت و آيين خصوصي «راتشيلد» را تشكيل مي دهند.
¤ شوراي 33 نفره: بالاترين رده فراماسون هاي جهان سياست، اقتصاد و كليسا را شامل مي شود. اين افراد برگزيدگان و نخبگان «كميته 300 نفره» به حساب مي آيند.
¤ كميته 300 نفره: اين كميته در سال 1729 و به منظور پرداختن به امور بانكي و تجاري بين المللي و حمايت از قاچاق ترياك، از سوي «كمپاني تجاري هند شرقي انگليس» يا «BEIMC» (British East India Merchant Company) تأسيس گرديده است. رياست «كميته 300 نفره» را خاندان سلطنتي انگليس برعهده دارد. اين «كميته» نماينده كل نظام بانكي جهان و نيز مهمترين در ميان نمايندگان كشورهاي غربي است. كليه بانك ها از طريق خانواده «راتشيلد» با «كميته 300 نفره» ارتباط مي يابند. برخي اسامي شناخته شده تر اين كميته عبارتند از: «جرج بوش»، «لرد چمبرلن»، خانواده «فوربس»، «فردريك نهم» پادشاه دانمارك، «جرج لويد»، سر «ادوارد هيگ»، «سر «داگلاس هريمن»، «هنري كيسينجر»، «فرانسوا ميتران»، «اولاف پالمه»، پرنسس «بئاتريكس»، پرنس «رنيه» موناكو، ملكه «اليزابت دوم»، ملكه «جوليانا»، «ديويد راكفلر»، بارون «راتشيلد»، كاردينال «تيسن بورنميسزا»، بارون «هانس هاينريش واندربيلت»، خانواده «فون فينك، بارون» اگوست فون ها بزبورگ» و...

Illuminati - Part 1


نوشته ها صرفا نقل قول است و هیچ منبع موثقی ندارد

ايلوميناتي»ها در شكل كنوني خود از سال 1776 به فعاليت مشغولند. در اين تاريخ، فردي مسيحي- از «ژزوئيت»هاي سابق- به نام «آدام وايسهاوپت» فرقه «ايلوميناتي» را در «باوير» آلمان بنيان نهاد. در آن دوران، پروژه «ايلوميناتي»ها تغيير كامل و بنيادين جهان از طريق نابودي قدرت نظام هاي سلطنتي را شامل مي شد كه در آن زمان مانعي بر سر راه پيشرفت جامعه و انديشه ها به شمار مي آمدند. گفته مي شود كه انقلاب كبير فرانسه و بنيانگذاري ايالات متحده نيز حاصل استراتژي آنان بوده است. از ديدگاه «ايلوميناتي»ها، دموكراسي سياسي «وسيله»اي بيش نيست و به هيچوجه نمي تواند يك «هدف» انگاشته شود. از نظر آنها، جماعت مردم به طور طبيعي جاهل و احمق و بالقوه تندخو و زودخشم است، و بنابراين جهان صرفا بايد از سوي نخبگاني آگاه و روشن بين هدايت گردد. بدينسان، اعضاي اين گروه به مرور زمان از «توطئه گراني خرابكار» به «سلطه گراني بيرحم» تبديل گرديده اند كه هدف اصلي و اساسي شان حفظ قدرت و استيلاي خود بر مردم است.
تأسيس گروه «ايلوميناتي» سرآغاز اجراي طرحي بود كه بايد طي قرون متمادي و از طريق كنترل نظام مالي نوظهور انجام مي پذيرفت تا استيلاي كامل بر جهان حاصل گردد، و به همين منظور نيز طراحي شده بود. اجراي اين طرح سپس در بطن اين «برگزيدگان موروثي» از ميان نخبگان و روشنفكران، همانند مشعلي پايدار، نسل به نسل دست به دست گرديده، با تحولات تكنولوژيك، اجتماعي و اقتصادي مطابقت يافت.
برخلاف ديگر سازمان هاي «اربابان جهان»، «ايلوميناتي»ها صرفا يك «باشگاه تعمق» ساده و يا يك «شبكه نفوذي» نيستند، بلكه سازماني را تشكيل مي دهند كه ماهيت واقعي آن كاملا مبهم، مشكوك، محرمانه و اسرارآميز است.
رهبران سياسي و اقتصادي خود را نزد مردم اشخاصي بسيار منطقي و مادي گرا جلوه مي دهند. اما، اگر مردم مي دانستند كه برخي از اين اشخاص در جوامعي پنهان و زيرزميني كه در آنها كيش خدايان مصر و بابل- مانند «ايزيس»، «اوزيريس»، «بعل»، و يا «سميراميس»- را به جاي مي آورند، در مراسمي عجيب و غريب شركت مي جويند، كاملا شگفت زده و متعجب مي گرديدند.
واژه «ايلوميناتي» از كلمه لاتين «ايلوميناره» سرچشمه مي گيرد كه خود به معناي «روشن كردن»، «دانستن» و «شناختن» است. پس، «ايلوميناتي» معناي «آگاهان»، «روشنفكران» و يا «روشن بينان» را دارد. و در واقع نيز، «ايلوميناتي»ها خود را صاحب شناخت، كرامت و خردي برتر مي دانند كه از زمان هاي بسيار دور به ارث برده اند و بر اين پندارند كه اين خود بدانها مشروعيتي براي فرمانروايي بر بشريت مي بخشد. «ايلوميناتي»ها شكل مدرن يك جامعه مخفي و سري بسيار قديمي به نام «اخوت مار» را تشكيل مي دهند، كه ريشه و اصل آن به ريشه هاي تمدن غرب، در بيش از 5000 سال پيش، يعني تمدن هاي سومر و بابل بازمي گردد.
تمدني كه امروز بر جهان حاكم است، در واقع ادامه تمدن «سومر»ي است كه هر آنچه را كه خصوصيت تمدن غربي را تشكيل مي دهد- مانند دولت، پول، تجارت، ماليات، برده داري، ارتش هاي سازماندهي شده و يك توسعه طلبي و جهان گشايي گسترده بر پايه جنگ هايي مداوم و به خدمت گيري ديگر اقوام و ملل- اختراع كرده است. تمدن «سومر» همچنين نخستين تمدني بود كه به محيط زيست خود آسيب فراواني وارد آورد. تمدن هاي سومري و بابلي با بهره برداري بيش از حد از زمين هاي كشاورزي پس از اختراع «آبياري» زمين ها، دشت هاي سرسبز را به بياباني كه امروز «عراق» نام دارد، مبدل ساختند.
از دوران تمدن هاي سومر و بابل به اين سو، «اخوت مار» با گرفتن اشكال و اسامي متعدد و گوناگون و اجراي نفوذ خود بر مذاهب و قدرت هاي سياسي متوالي همچنان تداوم يافت، و آن نيز در تسلسلي كه بسياري از آنان از جمله «مكاتب حكمت» مصري و يوناني، كليساي مسيحي «رم» (كه در راستاي ريشه دوانيدن در اروپا همانند «وسيله نقليه اي» از سوي «اخوت مار» مورد استفاده قرار گرفت)، «مروونژين»ها (نخستين سلسله سلاطين فرانسه كه از اواخر قرن پنجم ميلادي تا اواسط قرن هشتم بر اين كشور فرمانروايي داشتند)، «تامپليه»ها يا «معبديون» (و شاخه هاي متعدد و فراوان آنها مانند «فراماسون»ها، «رزكروا»، «پريوره دو سيون»، «فرقه نظامي و بيمارستاني سن ژان بيت المقدس»، «مسلك مالت» و...) و بالاخره، «ايلوميناتي» و سازمان هاي وابسته را دربرمي گرفت.
نماد «ايلوميناتي»ها بر اسكناس هاي يك دلاري آمريكا كاملا مشهود است و هرمي است كه قله (برگزيدگان و نخبگان) آن توسط «چشمي آگاه و روشن بين» نوراني گرديده و بر «پايه كور» هرم- كه از آجرهايي مشابه (مردم) ساخته شده است- تسلط دارد.
دو اشاره و تذكر مشهود بر روي اسكناس ها نيز بسيار پرمعنا هستند: «نووس اردو سكلوروم» (NOVUS ORDO SECLORUM) معناي «نظم نوين براي قرن ها» را دارد. يا به عبارت ديگر، «نظم نوين جهاني» است. و «آنوئيت سوپتيس» (ANNUIT COEPTIS)، «طرح ما با موفقيت روبرو خواهد شد» معنا مي دهد. طرحي كه امروز با تحقق نهايي خود چندان فاصله اي ندارد.

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers