زمان



بعضی وقتها همه چیز جمع میشن و یک جا برای آدم رخ میدن این جور وقتها رو اصطلاحا میگن نقطه ی عطف ، تو ریاضی شیب نمودار عوض میشد اینجا شیب زندگی

ایرج جنتی عطایی



امروز خواستم به جای اینکه از شاعران مردمون یاد کنم و شعر بنویسم و قبل از اونکه دیر بشه از شاعری بنویسم که زنده است و صمیمانه اونو دوست دارم شاعری که هنوز میتوان دست او را گرفت اگر بخواهی .

های ما اینجاییم

ای زمین ، ای خائن
تو خیانتکاری
- تو خیانت کردی
من چرا اینجا هستم ؟
من چرا باید اینجا باشم ؟
وه چه دیواری دارد – باغ – باغچه – برگ
- سبز
و نسیم
چه پیام آور تن خسته است .
ابر اینجا
ابر ما محتاج است
ابر ما محتاط است
ابر ما مصنوعی
- مصنوعی .
کاش ایکاش ابر ما مصنوعی بود .

***

چه هوایی دارد اینجا
چه هوای سردی .
من به آغوش که باید بگریزم .
پشت این دیوار آیا
چه کسی بانگ مرا می شنود ؟
- های ما اینجائیم
- های ما اینجائیم

***

ما کنار آتش خاموش مانده
قصد افروختن کبریتی را داریم
و چه دستانی در بند
و چه دستانی در خواب .
چه کسی آتش را خواهد افروخت ؟
تو بگو ای دوست
تو ؟
تو در اندیشه ی یک معجزه ای
و دریغا
معجزه روی نخواهد داد
- معجزه در خود ما خوابیده است –
چه کسی آتش را خواهد افروخت ؟
من ؟
من که دستم بسته است ؟
من که پایم خسته است ؟
ما ؟
ما که دربند رسالت و تعصب هستیم ؟
چشممان پشت سر است ؟
چه هوای سردی دارد اینجا
چه کسی آتش را خواهد افروخت ؟
چه هوای سردی .

***

پدرم می گوید :
- تو اگر صبر کنی
غوره تبدیل به حلوا خواهد شد

***

من گیاهی هستم خشک
به زمینِ اینجا پابسته
ای زمین
تو خیانتکاری
من چرا اینجا هستم که نمی بارد ابر ؟
من چرا اینجا باید باشم
که نمی خندد خاک ؟



ایرج جنتی عطایی

متولد : ۱۹ دی ماه ۱۳۲۵ - ۹ ژانویه ی ۱۹۴۷

محل متولد : مشهد

در مشهد، دزفول، تهران و لندن زیسته است
فارغ التحصیل تئاتر از دانش کده هنرهای دراماتیک تهران
دکترای جامع شناسی هنر از کالج چلسی
از بنیان گذاران گروه تئاتری مزدک
از برجسته ترین ترانه سرایان تاریخ ترانه ئی ایران و از پیش گامان ترانه نوین

برنده جایزه فروغ در سال 1351 به خاطر ارزش های هنری و اجتماعی ترانه هایش و کوشش بی دریغ او در راه فزونی فکر و توسعه فرهنگ از طریق موسیقی همراه با کلام.
ایرج جنتی عطائی جایزه فروغ را در آستانه برگزاری دیگربار آن ( به عنوان اعتراض به شیوه حاکم بر گزینش نامزد های دریافت جایزه ) پس داد.

وی نمایش نامه ی گربه، مرداب، انتظار را با کارگردانی فرهاد مجدآبادی در کارگاه نمایش تهران به صحنه برده است.
و همجنین نمایش نامه ی سوگ نامه برای تو را به کارگردانی خودش و با بازی خسرو شکیبائی، اسماعیل بختیاری، مهدی محمدی پور، حسین عابد، جلال اسماعیل زاده در خانه نمایش اجرا کرده است.
نمایش نامه های :
زخم های ما ( Our Wounds)
منطقه ممنوع(No-Go Area)
فاخته دهان دوخته
پرومته در اوین
جنگ من... آه... جنگ من (I Miss My War)
رستمی دیگر اسفندیاری دیگر
پروانه ای در مشت و رفت و برگشت
از دیگر آثار او به شمار می آیند که به زبان های فارسی و انگلیسی اجرا شده اند
* نمایش های زیر از وی در سالن های معتبر تئاتر اروپا اجرا شده اند :
رویال کورت (Royal Court)
یانگ ویک (Young Vik)
آلمیدا ( Almeida)
لیریک(Lyric)

* نمایش نامه ی پرومته در اوین در می ماه سال 1995 توسط رادیو بی. بی. سی 4 (BBC 4) تهیه و پخش گردید.
* پروانه ای در مشت و رستمی دیگر اسفندیاری دیگر به کارگردانی خود او در تئاتر های آمریکا، استرالیا، نیوزلند، کانادا و انگلستان اجرا شدند.
* باز نوشته ی پرومته در اوین در سال 1995 به کارگردانی ایرج جنتی عطائی در یک گشت گسترده اروپائی اجرا شد.
* گروه تئاتری ( The New Amsterdam-Dan) یکی از معتبر ترین نهادهای تئاتری اروپا ترجمه هلندی پرومته در اوین را از فوریه تا آوریل 1990 در چهارده تئاتر کشور هلند اجرا کرد.
* پرومته در اوین به زبان آلمانی و به تهیه کنندگی گروه تئاتر شهر مونیخ در سال 1990 اجرا شد.
* ترجمه انگلیسی پرومته در اوین در سال 1999 به کارگردانی ماتیو جیمز در لندن به روی صحنه رفت.
* پرومته در اوین با کارگردانی ایرج جنتی عطائی در فستیوال تئاتر کلن اجرا شد و باز نوشته آن در سال 2002 به کارگردانی خود او در آمریکا و کانادا اجرا شد

فیلم سینمائی اجازه اقامت (Leave To Remain) نوشته ایرج جنتی عطائی در سینماها و تلویزیون های کشور های مختلف جهان نمایش داده شد.
همچنین چند فیلم نامه با عناوین :
ترانه ممنوع (Forbidden Song)
دژخیم(The Executioner)
در قفس کردن باد ( Caging The Wind)
پناه دادن به دشمن (Sheltering The Enemy)
را به سفارش بی. بی. سی (BBC)، انیستیتو فیلم بریتانیا (BFI) و شرکت فیلم سازی (One Eyed Dog) نوشته است.
که در این سال ها منتقدان مطبوعات بین المللی مطالب فراوانی در پیوند با نمایش نامه های او نوشته اند، مانند :
* ایرج جنتی عطائی تئاتر لندن را فتح کرد! (14 / 9 / 1985 – Finnancial Times)
* با تصویرپردازی و تخیلی شگرف! (8 / 7 / 1987 – Morning Star)
* در صف پیش آهنگ نمایش نامه نویسان امروز جهان ( 9 / 7 / 1987 – Guardian)

همچنین اجرای پرومته در اوین از سوی منتقدین نشریه ی تایم آوت (Time Out) جزو چهار نمایش برگزیده سراسر بریتانیا انتخاب شد

در اینجا میتوانید آثار را بخوانید

پادشاه فصلها در راه است




تغییر فصل شاید یکی از زیباترین جلوه های خدادادی در این کره ی خاکی باشه ، امروزپنجره رو که باز کردم بوی پاییز به مشامم رسید ، خوبه توی این یکی از بقیه جلوترم.

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران سرودش باد
جامه اش شولای عریانی است
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد
گو بروید یا نروید
هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
.باغ نو میدان.چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی خنده اش خونی است اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها

پاییز
ٍ

رمضان



ماه رمضون من ا ز امروز شروع شد نمیدونم شاید همیشه یک روز از همه عقبترم یا شاید به خاطر خیابونای خلوت امروز یکم سورپرایز شدم . سه تا چیز توی این ماهو دوست دارم

انتظار انتظار انتظار

واقعا با انتظارهای دیگر فرق داره ، یک سر و صدای عظیم (چیزی شبیه صدای قبل بهمن به همراه آهنگری و تراشکاری) که خبر از تحولی درونی میده در پس سکوتهای منتظر بزرگ روزه داران واقعی وجود داره که من هم به درستی درک نمیکنم .


اگه این پستو میخونین وروزه میگیرین سر سفره ی سحر یا افطارتون فقط یادی از من بکنین ، همین حد کافیه


رمضانتون مبارک

Transform



چند روز پیش داشتم تنهایی از یک کوه بالا میرفتم و سریع تا جایی که تونستم خودمو کشیدم و از این سنگ و صخره بروبالا تا.... تقریبا قله که رسیدم از بالا به پایین نگاه کردم دیدم چقدر پایین اومدن از این کوه خیلی خیلی سختتر از بالارفتنش بوده و حالا خدا رحم کنه زنده برسیم پایین ، همونجا گفتم حکایت این کوه چقدر شبیه به عشقه
، چون ضرب المثل خراب کردن راحته ولی ساختن سخته در موردش صدق نمیکنه ، یا اگه هم صدق بکنه به چه قیمتی ؟ به چه قیمتی برسیم پایین کوه ؟ .

چیزی مشترک بین روح انسان و طبیعت وجود دارد

شلینگ


Followers